فرزین زندی:کتاب «اسلام، اقتدارگرایی و توسعهنیافتگی؛ مقایسهای جهانی و تاریخی»(۱) به قلم «احمد کورو»(۲) استاد ترکتبار دانشگاه سندیهگو آمریکا، یکی از جدیدترین کتابهای چاپشده در حوزه اقتصاد و تاریخ است که با ظرافتی خاص، به مقایسه تاریخ اسلام و اروپا مبادرت کرده و از این رهگذر، به ریشههای اقتدارگرایی و نقش آن در مسیر توسعه پرداخته است. این کتاب که در سال ۲۰۱۹ توسط انتشارات دانشگاه کمبریج به چاپ رسیده است با این پرسش اساسی آغاز میشود که «چرا کشورهای مسلمان در مقایسه با میانگینهای جهانی، عمدتاً در سطح بالایی از اقتدارگرایی و سطوح پایین توسعه اقتصادی قرار دارند؟»
احمد کورو در قسمت مرور تاریخی در پاسخ به این پرسش به بررسی تحولات دورههای مهم تاریخ مسلمانان با تاریخ اروپای غربی، مقایسه و تحلیل آنها پرداخته است. تحلیل نویسنده، به رد دیدگاه ذاتگرایانه در مورد مسلمانان و غرب میپردازد و این دو را به مثابه موجودیتهایی متمایز نه متضاد، مطرح میکند. در واقع کورو تشریح میکند که مسائل جوامع مسلمان و جوامع غربی شباهتهای زیادی با هم داشتهاند. اختلافات فعلی بین این دو که به ظاهر، قضاوتهای مقایسهای متعارف بین آنها را توجیه میکند، نتیجه فرآیندهای پیچیده تاریخی و حتی وارونه است.
نویسنده مدعی است که از نظر روابط طبقاتی، از قرن هشتم تا یازدهم میلادی، جوامع مسلمان ویژگیهایی شبیه به آنچه جوامع اروپای غربی در دوره رنسانس به دست آوردهاند (روشنفکران خلاق و بازرگانان برجسته و اثرگذار) را کسب کردهاند. یعنی دههها و حتی قرنها از آنها جلوتر بودهاند. در این دوره اکثر دانشمندان اسلامی از خدمت به دولت خودداری میکردند. آنها اغلب از درآمدهای بهدستآمده از منافع تجاری تامین مالی میشدند و تعامل با حاکمان را مفسدهبرانگیز میدانستند. این شیوه در زمانه امپراتوری سلجوقی در قرن یازدهم که یک اتحاد قدرتمند «دین-دولت» تشکیل شد، تغییر کرد. این شکلگیری مبتنی بر دو دگرگونی اصلی بود؛ نخست، طبقه نظامی به تسلط بر اقتصاد اقدام و تجار را تضعیف کرد به این شکل که از طریق گسترش «سیستم اقطاع» درآمد حاصل از کار بر روی زمین (عمدتاً کشاورزی) برای نظامیان و دیگر مقامات توزیع میشد. دوم، با تاسیس مدارس نظامیه، رویکرد سنتی در مذهب سنی تثبیت و تحکیم شد بهطوری که دانشمندان اسلامی بهطور فزایندهای تبدیل به خدمتگزاران حکومت شدند.
این تحول عقیدتی و نهادی، به تدریج فلاسفه و دانشمندان اسلامی مستقل را از بین برد. متعاقباً نیز حملات خارجی از سوی اروپای غربی (صلیبیون) و آسیای مرکزی (مغولها) باعث شد بسیاری از مسلمانان به نخبگان نظامی و مذهبی پناه ببرند. سرانجام الگوی سلجوقی که شکلی از اتحاد «علما-دولت» بود توسط امپراتوریهای بعدی مسلمان، به ویژه ایوبیان (مملوکها)، عثمانیها، صفویان و مغولان اقتباس و پذیرفته شد. از اینرو روابط طبقاتی که در طول سده یازدهم میلادی و سالهای پس از آن بر جهان اسلام حاکم شد، شباهتهای جالب توجهی با اوایل اروپای قرون وسطی داشته است؛ تسلط نخبگان نظامی و روحانیون بر جامعه و تضعیف زمینههای شکوفایی روشنفکران و بازرگانان.
در قسمت دیگر این کتاب، دلایل پایین بودن سطح تحولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در اکثر کشورهای دارای اکثریت مسلمان، در مقایسه با میانگینهای جهانی بررسی شده است. اکثر این کشورها حکومتهایی به شدت وابسته و تحت نفوذ غرب دارند. نویسنده بر این باور است که امروزه سطح توسعه در کشورهای مسلمان به ویژه در مقایسه با کشورهای غربی، به شکلی غیرقابل انکار، پایین است. با این حال استدلالهایی را با اشاره به مسائلی چون «استعمار غرب» به عنوان عوامل اصلی بروز این مشکلات در جهان اسلام مطرح میکند و سپس آنها را مورد ارزیابی قرار میدهد. کورو معتقد است که این عوامل، سد راه توسعه جوامع اسلامی نبودهاند بلکه در عوض، استدلال میکند که اتحاد «دین و دولت» عامل اصلی مشکلات مسلمانان بوده است. این اتحاد که قرنها پیش به وجود آمده و ادامه پیدا کرده، میراث اقتدارگرایی و توسعهنیافتگی اقتصادی و اجتماعی را در جهان اسلام قرن بیستم به جا گذاشته است.
این کتاب ابتدا با پرداختن به ترکیه و حکومت کمال پاشا آتاتورک در دهه ۱۹۲۰ تاکید دارد اگرچه چند رهبر سکولار، این اتحاد «علما- دولت» را با ایجاد جوامع مستقل مسلمان نوین تضعیف کردند یا از بین بردند، با وجود این، تودههای مردم مسلمان تا حد زیادی به عقاید محافظهکارانه وفادار ماندند که این مساله، جایگاه عمومی علمای جهان اسلام را تحکیم و تثبیت میکرد. به معنای وسیعتر، سه گروه که نویسنده، آنها را «بازیگران اسلامی» مینامد شامل «علما»، «گروههای اسلامگرا» و «شیخهای صوفی» حتی در کشورهایی که در آنها به مدت چند دهه، سیاستهای سکولاریزه کردنِ از بالا به پایین اعمال میشد (همچون ترکیه و تونس) از حمایت قابل توجه عمومی برخوردار بودهاند.
شکستهای مکرر سیاستمداران سکولار در سیاست خارجی، اقتصاد و اصلاحات اجتماعی نیز به محبوبیت طیف مذهبی کمک کرده است. علاوه بر این، بسیاری از رهبران سکولار هنگامی که تلاش میکردند قوانین خود را با بهرهگیری از برخی نهادهای اسلامی مانند سازمان «دیانت» در ترکیه و «الازهر» در مصر قانونی کنند، برخی از جنبههای اتحاد تاریخی «علما- دولت» را بازتولید کردهاند. سرانجام چنین رویکردی موجب شده در چندین کشور مسلمان، اتحاد «علما- دولت» یا به حیات خود ادامه دهد (مانند عربستان سعودی) بر همین اساس تجزیه و تحلیل نویسنده کتاب بهطور ویژه بر سه مساله معاصر یعنی «خشونت»، «اقتدارگرایی» و «توسعهنیافتگی» که سیکل معیوبی را در کشورهای اسلامی تشکیل دادهاند متمرکز است و باور دارد اگرچه هر یک از این سه علت دلایل خاص خود را دارند اما همه آنها به یکدیگر مرتبط هستند. احمد کورو تاکید دارد که خشونت، الزاماً مربوط به مسلمانان نیست بلکه در همه نقاط جهان رخ میدهد. فعالیتهای تروریستی برخی گروههای مسلمان، روندی است که اخیراً تشدید و از دهه ۱۹۸۰ آغاز شده است. کورو این روند را مربوط به افول جهانی چپگرایی و ظهور جنبشهای سیاسی-مذهبی میداند و معتقد است که تا دهه ۱۹۸۰، برجستهترین بازیگران خشونتگرای جهان، چپگرایان بودهاند که حتی در خاورمیانه نیز نقشآفرینی میکردند اما رفتهرفته گروههای اسلامی به جای چپها درگیر تروریسم شدند.
به این ترتیب این بخش از کتاب که به بررسی خشونت و اسلام نیز میپردازد، بر این مساله تاکید دارد که لازم است تفسیرهای گوناگون از اسلام مورد بررسی قرار گیرند نه اینکه اسلام به عنوان یک موجودیت واحد و یکپارچه تلقی شود. در درجه نخست، تفسیر خاصی از اسلام یعنی تفسیر جهادی-سلفی، خشونت را ارتقا داده است زیرا این ایده بر این اساس استوار است که یک آیه قرآن (درباره حمله به مشرکان در مکه) بر بیش از ۱۰۰ آیه دیگر که بر صلح، صبر، تحمل و آزادی تاکید کرده است، ارجحیت دارد.
گرچه گروههای جهادی-سلفی از نظر عددی بسیار حاشیهای تلقی میشوند اما پیام آنها در عصر کنونی بسیار گسترش یافته است زیرا نه علما و نه سایر مسلمانان نتوانستهاند نگرشهای صلحآمیز را به عنوان گزینههای بدیل، گسترش دهند. اغلب علمای اسلامی با توجه به آموزههای خود، در پی دفاع از سنتها و نه اصلاح آن هستند و جایگزینهای اصیلی را در این مورد تولید نکردهاند. با این وضعیت، عامه مسلمانان نیز دیگر قادر به تولید مباحث استدلالی صلحآمیز نیستند چراکه علمای اسلامی معمولاً در تولید گفتمانهای مشروع اسلامی انحصار کامل دارند. روشنفکران مسلمان نیز بدون هرگونه آموزش در مدارس دینی، در صورت تلاش برای تولید تفسیرهای بدیل از اسلام، از نظر جامعه مسلمانان، مشروعیت بسیار محدودی خواهند داشت. لیدرهای سیاسی نیز مسوولیت بسیار زیادی در مورد خشونت در جهان اسلام را بر عهده دارند. آنها علیه سایر کشورها اعلان جنگ میکنند و سیاستهای استبدادی آنها در داخل کشورهای خود نیز باعث میشود که برخی گروهها علیه آنها مجبور به مقابله مسلحانه شوند. علاوه بر این، نگرانی اقتدارگرایانه آنها برای حفظ قدرت به هر قیمتی، بسیاری از کشورهای مسلمان را به سمت وسواس امنیتی، انزوا و بعضاً درونگرایی هدایت کرده است.
نکته مهم اینجاست که در جهان اسلام، هر دو «بازیگر اسلامی» و «سکولارها» در این خشونت نقش داشتهاند. همکاری نزدیک بین علمای درباری و دولت نیز موجب انحصار شرعی برای اولی و ایجاد مشروعیت دینی برای دومی شده است. در حالی که علمای اسلامی مانع گسترش تفسیرهای جدید از اسلام به عنوان جایگزینی مناسب و امروزی شدهاند، دولتها نیز برای توجیه سرکوبهای مخالفان سیاسی از دین استفاده میکنند. در این میان گروههای اسلامگرا نیز عموماً دولتها را به اقتدارگرایی سوق دادهاند. شیوخ صوفی هم عمدتاً سلسلهمراتب معنوی و حتی اجتماعی را ترویج کردهاند. بنابراین عقاید و دستورات آنها نیز به اقتدارگرایی کمک کرده است. در عین حال سکولارها هم بسیاری از ایدئولوژیهای غیردموکراتیک را در بسیاری از کشورهای مسلمان ترویج و تبلیغ کردهاند.
در بخش دیگری از همین قسمت نیز توضیح داده شده که اقتدارگرایی در جهان اسلام، مبنای مادی مستحکمی داشته است. به عنوان یک واقعیت متکی بر منابع زمینی، کشورهای مسلمان ۶۰ درصد از ذخایر نفتی جهان را در اختیار دارند. کورو به خوبی توضیح داده است که چگونه نفت، گاز و دیگر منابع رانتی، تسلط نخبگان سیاسی و مذهبی غیرمولد در بیشتر کشورهای مسلمان را افزایش داده است. این رانتها بقای بسیاری از رژیمهای اسلامی را امکانپذیر کرده است که تحت سلطه اتحاد «علما-سلطنت» (مانند عربستان سعودی) هستند.
در برخی موارد، فقدان درآمدهای نفتی، مقامات سیاسی را وادار کرده است که کنترل دولت بر اقتصاد و جامعه را کاهش دهند اما این سیاستمداران عموماً به دنبال رانت و راههای بازگشت به سیاستهای اقتصادی و اجتماعی آماری هستند. حتی در ترکیه، کشوری بدون رانت نفتی و با وجود نامزدی عضویت در اتحادیه اروپا، اردوغان با دریافت وامهای بینالمللی و فروش اراضی استانبول، سیستم نیمهرانتی را بنا کرده است تا بتواند نظام رانتی و استبدادی خود را بر اساس شکل جدیدی از اتحاد «دین-دولت» تثبیت کند.
نویسنده تاکید دارد که کشورهای مسلمان به روشنفکران خلاق و بورژوازی مولد نیاز دارند تا این مشکلات ریشهای، برطرف و توسعه حاصل شود. با این حال، وضعیت حاشیهای روشنفکران و بورژوازی در جوامع مسلمان در قرن بیستم و به بعد پابرجاست. کورو به این شکل توضیح میدهد که روشنفکران و بورژوازی مسلمانان به دلیل محدودیتهایی که اتحاد دین و دولت بر آنها تحمیل کرده است، در جوامع مسلمان معاصر نفوذ محدودی داشتهاند.
او به مثالی جالب اشاره میکند و معتقد است که از نظر تاریخی، علمای جهان اسلام، برخی از فیلسوفان برجسته و پیروان آنها را مرتد اعلام میکردند تا از صحنه روزگار کنار روند در حالی که علمای معاصر بهطور جدی با این میراث تاریخی چالشبرانگیز دست و پنجه نرم نکردهاند و مساله ارتداد را در کتب احکام اسلامی بدون تغییر رها کردهاند و همچنان ارتداد به عنوان یک مجازات، کماکان مرسوم است. نویسنده باور دارد که معرفتشناسی کنونی علمای اسلامی و اتکا بر استدلال قیاسی و دوری جستن از عقل استدلالی و تجربهگرایی، مبنای مشترکی است برای هر سه گروه مورد اشاره یعنی علما، گروههای اسلامگرا و شیوخ صوفی که فضای ضدروشنفکری را تقویت و با ظهور و تقویت روشنفکری مقابله کنند.
کتاب در بازگشتی به تاریخ اروپا این فرآیند تاریخی را مدنظر قرار میدهد که در اروپا، به این دلیل، جدایی بین کلیسای کاتولیک (دین) و مقامات سلطنتی (دولت) نهادینه شد که هیچ یک از طرفین نتوانستند دیگری را بهطور کامل از صحنه کنار بزنند. علاوه بر آن، روابط طبقاتی شروع به تغییر کرد و بازرگانان یا طبقه سرمایهدار، بهطور فزایندهای قدرتمند و تاثیرگذار شدند و در نهایت، دانشگاههایی شروع به تاسیس کردند که توانستند مبنایی نهادی برای شکوفایی روشنفکران ایجاد کنند. این روابط جدید طبقاتی، سرانجام منشأ دستاوردهای اقتصادی و فکری در دوره رنسانس و دورههای بعدی اروپا شد. چنین فرآیندی برای کشورهای اسلامی نیز شاید بتواند تکرار شود.
کتاب در نهایت اذعان دارد که در اکثر کشورهای مسلمان، رهبران سکولار نیز اغلب اقتدارگرا، دولتگرا و ملیگرا بودهاند و نه قهرمان آزاداندیشی. این رهبران و احزاب آنها عموماً مخالف فردگرایی، تفکر انتقادی و تنوع یعنی لوازم و شرایط لازم برای شکوفایی زندگی روشنفکرانه بودهاند. سکولارها نیز شخصیتی پیرامون رهبران خود ایجاد کردهاند که شباهت بسیاری به ستایش صوفیان از مراد خود به عنوان «انسان کامل» داشته است. در بسیاری از کشورهای مسلمان نیز طبقه صنعتگران و بازرگانان ظاهر شدند اما آنها در داخل کشور به نوعی تحت فشار قرار گرفتند و محدود شدند و از همین رو، نتوانستند بورژوازی مستقلی را تشکیل دهند. در این مورد، هم بازیگران اسلامی و هم سکولارها مسوولیت ضعف پایدار بورژوازی را بر عهده دارند. با وجود چند استثنا، علمای اسلامی نیز به جای اینکه با بورژوازی متحد شوند، با مقامات دولتی همکاری و همراهی داشتهاند و این اتحاد، سنگ بنای وضعیتی است که شرایط کنونی بسیاری از کشورهای اسلامی امروزی بر آن استوار است.
هفتهنامه تجارت فردا
—————————————-
پینوشتها:
1- “Islam, Authoritarianism, and Underdevelopment: A Global and Historical Comparison”
2- Ahmet T. Kuru