اخبارجامعه

مسعود نقره کار:جهانی بر تَلِ جنایت.

جهان و انسان برتَلی از جنایت نفس می کشند، شهرها و آسمانخراش ها و کاخ ها وشاهراه ها و آدم هایی که در آن ها می لولند بر تَلِ جنایت بنا شده اند. نمونه اش تصویرزیبای دماوند خاموش و البرزی سوگوار و قربانیانی که خیرۀ تَل های جنایت سرزمین جنایت زده ای به نام ایران هستند. بویایی انسانی تعفن جنازه ها را حس می کند و صدای برخی از قربانیان زنده بگور شده ای که زیرساخت این آسمانخراش ها و کاخ ها و شاهراه ها و شهرها هستند، شنیده می شود. جای جایِ جهان جنایت نفس می کشد و نفس کِش می طلبد.

“تمدن جهانگیر” همین است؟ آنجا که دشمن خارجی یا بیگانه به کشوری حمله نکرده، حاکمان، سیاست کاران و دین کاران و چپاولگران همان سرزمین مشغول جنایت اند.

مدرنیته و مدرنیسم و مدرنیزاسیون، و بساط پیشا و پسای ساختارشکنان پهن است و معلوم نیست در هنگامه ای که  مسئولیت های اخلاقی و انسانی با چنین رِقَت و بیمایگی دست بالا دارند، کدام ساختار قرار است ترکانده شود. چرا کم ترین تَرَک در ساختار روانیِ “نیمۀ حیوانی و غریزه ویرانگر” اشرف مخلوقات ایجاد نشده است ؟. بزرگانِ علوم انسانی و اجتماعی کجای این تَل با سایه بان کردن دست بر فراز پیشانی، دور دست ها را تماشا می کنند، چشم اندازی روشن می بینید خانم ها و آقایان؟

چرا انسان با این همه گُنده گوزی نتوانسته و نمی تواند جنگ و تروریسم و جنایت را محو یا لااقل کاهش دهد؟

آلبرت انیشتین در بارۀ نظامیان “پروس” گفته است “خطای طبیعت اند، مغز دارند اما ستون فقرات برایشان کافی ست.” این سخن نه در مورد نظامیان دیروز و امروز در مورد اکثر رهبران سیاسی و دینی دیروز و امروز جهان صادق است. لیست تعدادی از رهبران سیاسی و نظامی ای که بیماری ها و اختلال های روانی داشتند در دسترس است، این تعداد امروزه افزایشی چشمگیر دارد، نگاهی بی طرفانه و انسانی بیاندازید ببینید رهبران سیاسی و دینی در جهان، که اکثرا هم با روش های “دموکراتیک” و بر شانه مردم براریکۀ قدرت تمرگیدن، چه موجوداتی هستند، وحشت نمی کنید؟ (۱)

جنگ و تروریسم و جنایت به رهبری بی مغزان ِ ستون فقرات دار، در گوشه کنار جهان بر پاست، حتی در قلب اروپای متمدن، هنوز زخم های جنایت هایی که در تکه پاره های یوگسلاوی و گوشه کنارِ اروپا جهانی را به درد و رنج کشاند، آرام نگرفته اند که رنج و زخم جنگ روسیه و اوکراین برپیکر جهان نشانده می شود، و کم نیستند جنگ ها و اقدام های تروریستی در دیگرنقاط جهان، که فاجعه بارترین و شرم آورترین آن هم اکنون در خاورمیانه در سرزمین پیامبران الهی، جاری ست. جنگ آنقدر در میان انسان و دولت های “مدرن” جا باز کرده که همصدایان “الکساندر هیگ” بی شمار شده اند که فریاد کنند “در جهان چیزهایی مهم تر از صلح هم وجود دارد” و قتل عام زنان و کودکان را “آسیب های جانبی جنگ” نام نهند و از بمباران های “جراحانه” دَم بزنند و “تسلیح بیشتر” را ضامن “صلح پایدار” بخوانند، و آنوقت می خواهید قند در دل آب نکنند و خوش نباشند آنان که با تولید سلاح سوروسات و زندگی های افسانه ای شان برقرار است. فرمانده غول پیکرشان وقتی خبر نگاری از او می پرسد: “فکر می کنید کشتگان جنگ چه تعداد هستند؟”، می گوید: “من برای شمارش جنازه ها اینجا نیامدم” و خلبانی تصویری از شهری که بمباران می کند و شادمانه گزارش می دهد این است که “شهر همانند درخت کاجی که با چراغ های تزئینی کریسمس آراسته شده، میدرخشد”.

چقدر “سون تزو” ژنرال نظامی، استراتژیست، فیلسوف و نویسنده چینی که حدود ۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح می زیسته به این موجود دوپا که امروز خیال می کند از دروازۀ مدرنیته هم  گذشته، خوشبینی ای خیالی داشت که برایش از “هنر جنگ”  و “دستورالعمل های اخلاقی جنگ” و روحیه انسانی و جوانمردی و عدالت در جنگ گفت و نوشت. و نیست ببیند که “جنگجویان” جهان مدرن با کودکان و زنان چه می کنند. سون تزو آنقدر خوش خیال بود که “جوهر و منطق روح رهبری” در جنگ را در رفتار آن سردار چینی می دید که به دشمنان محاصره شده اش آذوقه می رساند و آموزش می داد “عاری بودن از هنرهای صلح، یعنی نداشتن عقل و خرد.” (۲)

 و فقط جنگ و تروریسم نیست. ببینید روزانه چه تعداد از مهاجران در آب ها و خشکی های این جهان برای رسیدن به یک زندگی معمولی جان می دهند، ببینید حتی در امریکا، “دموکراتیک ترین کشور جهان” شهروندان امریکایی چگونه جان هموطنان شان حتی کودکان را در مدارس و دانشگاه ها و رستوران ها می گیرند، و نه فقط  امریکا و روسیه و چین و اروپا، که سیمای واقعی جهان همین گند و کثافت هایی ست که با آن ها کنار آمده ایم و در میان آن ها می لولیم. فقط جنگ و ترور نیست، مگر دیکتاتورها، فقر، گرسنگی، اعتیاد، بیماری های قابل پیشگیری و اختلال ها روانی کم می کُشند؟به نظر می رسد پیشرفت های شگرف در تمامی عرصه های زندگی بشرکوچک ترین تاثیری بر “پارۀ حیوانی” انسان نگذاشته است، و آنچه از وجدان و کرامت انسانی گفته و نوشته شده، ویژگی موجودی نیست که براین تَلِ جنایت می لولد.