اخبارادبیات تورکمن

داستان تاریخی شوکور بخشی

ترکمن سسی – داستان شوکور بخشی عنوان مقاله ای است که نویسنده ترکمن نازمحمد یگن محمدی درباره داستان تاریخی شوکور بخشی اثر نورمراد ساریخانف مطالعه و نگاشته است.

در دوره‌های گذشته جرس کاروانیان صحرانورد با آهنگ موزون و دل‌نشین در دشت‌های آسیای مرکزی طنین‌انداز بود. دست‌های ماهر و چیره‌دست تیراندازان چابک‌سوار، پیش‌قراولان کاروان‌های طویل، زه کمان‌ها را با نوای آهنگین و ملایمی می‌کشیدند و رها می‌ساختند. صدای گوش‌نواز زنگوله‌های کاروان‌های در حال حرکت آهنگ خوشایندی ایجاد می‌کرد. این آواهای دل‌نشین و نواهای مطبوع بر اعماق قلب‌ها نفوذمی کرد.، این صحرانوردان پاک‌دل همواره عشق، صداقت و صلح و سازش را ترنم می‌کردند.
الهام از این نواهای طبیعی و تکامل این ابزارها منشأ پیدایش دوتار شد و به‌زودی با هماهنگی دوتار 13 پرده‌ای و غیجاق (کمانچه) بدون پرده نوازندگان و هنرمندان برجسته به نواختن آهنگ و سازندگی و خوانندگی پرداختند و قشر عظیمی از بخشی‌ها اوزان‌ها و عاشق‌ها را تشکیل دادند.
دوتار از سایر ابزارهای موسیقی یک پرده بیشتر دارد و کمانچه ترکمن‌ها از کمانچه سایر اقوام کوچک بوده و به علت نداشتن پرده، نوازندگان آهنگ را باتجربه و احساسات خلق می‌کنند.
باوجوداینکه فاصله بین تارها و رویه کاسه دوتار چند میلی‌متر بیشتر نیست ولی دنیایی از  زیبایی و احساساسات و عشق در آن نهفته است. پرده‌ها و مقام‌های متنوع، موسیقی وزین و دل‌نشینی به وجود می‌آورد. درحالی‌که در برخی نقاط دنیا برای بیان احساسات موزون از موسیقی ارکستر سمفونیک چند ده نفرِ با ابزارآلات موسیقی گوناگون بهره می‌گیرند؛ منشأ بیان احساسات موسیقیایی ترکمن‌ها عمدتاً در همین تار و کمانچه (غیجاق) خلاصه می‌شود.آهنگ و نوای رمزآلود و پرجوش‌وخروش دوتار نوازندگان و خوانندگان، خلیفه بخشی‌ها بر قلب‌ها تأثیر سحرانگیزی برجای می‌گذاشت. تأثیر این موسیقی چنان بود که حضار و شنوندگان این نواها و ترانه‌ها، نمی‌توانستند خاموش و بدون سروصدا بنشینند بلکه در آنها هیجان شدیدی ایجاد می‌شد و گاه به رقص و پای‌کوبی پرداخته و مردان کلاه‌های پوستی (تلفک) خود را بر زمین می‌کوبیدند.به‌ مرور زمان دوتار و غیجاق، با کیفیت بهتری ساخته شد. کاسه دوتار از چوب درخت توت نر و رویه یا صفحه (قافیرغا) آن از درخت توت ماده و دسته آن از چوب درخت زردآلو تولید می‌شود. درگذشته‌های دور، کاسه دوتار و کمانچه از کدو و رویه‌اش از پوست آهو تهیه می‌شده است. تارهای کمانچه از موی یال اسب یا دُم اسب تهیه می‌شد.
شکر بخشی (1928 ـ 1831 م.)، سومین و آخرین فرزند «دواتاآقا» در روستای دوشاق از توابع کاکا استان آخال ترکمنستان متولد شد. همه مقام‌ها و آهنگ‌هایی که ساخته به دوران ما نرسیده است. اگر هم رسیده مشخص و معلوم نشده است. نوازندگی دوتار را پیش علی بخشی در شهر سرخس ترکمنستان آموخت. خود شکر بخشی او را استاد خود دانسته است. بعضی از آثار  او به ترانه تبدیل‌شده است. ازجمله «سویلی حالّان»، «قونگور باش». بخشی دورت قلی دردی، اشعار قاندا دیر قاندا و خوش قال ایندی را به ترانه تبدیل کرده و آنها را نواخته است و با صدای دل‌نشین اجرا کرده است. دیگر آثار این استاد برجسته موسیقی ترکمن عبارت‌اند از: گلین یوریشی، سالمادان بوکدورن، ابراهیم شادیللی، شور دان تاپیلدی
مسیر این سلسله نوازندگان و خوانندگان را شخصیت‌های نظیر ساری بخشی، مل لی تاجمراد، مختومقلی قارلی (چووال بخشی)، پالتا بخشی، سخی جبار، جبارخان سحت، نوربردی قول اوف، یاغمور نورگلدی، اورازگلدی الیاسف، بایرام الیاسف و …دنبال کرده‌اند
خلاصه داستان شکر بخشی
در سال 1871 م. یکی از خان‌های آن دوره، محمدیار خان، برادر شکر بخشی را به اسارت می‌گیرد. شکر بخشی تصمیم می‌گیرد تا برادر خود را از دست خان آزاد بکند. تعداد زیادی از افراد ایل به‌ویژه جوانان رزمنده به او پیشنهاد می‌کنند تا به خان بی‌رحم و قشون تحت امرش یورش ببرند و با غلبه بر او برادرش را از چنگ او درآورند. ولی شکر بخشی آنها را از این تصمیم منع می‌کند و به آنها می‌گوید که خودش به همراه دوتارش پیش خان متجاوز می‌رود و با توسل به تار و نوازندگی و قدرت هنر سعی در رهانیدن برادرش می‌کند. به نظر او دوتار و ساز بر اسلحه مقدم است. شکر بخشی می‌توانست جوانان نترس و شجاع را با تجهیزات رزمی سوار بر اسب‌ها همراه خود ببرد؛ اما نتیجه نبرد معلوم نبود و خونریزی حتمی و قابل‌مشاهده بود.
قدرت شگفت‌انگیز ساز بر قلب و روحش نفوذ کرده بود. آن قدرت ساز را به تارهای جادویی تبدیل می‌کرد. مردم دور او جمع شده بودند و درد و رنج او را میان خود تقسیم می‌کردند. در موقع ناراحتی، ناراحت و در زمان خوشحالی، خوشحال و شاد می‌شدند. لحظه‌ای که شکر بخشی دوتار می‌نواخت، شهرت او عالم‌گیر می‌شد و همانند ستاره درخشان، بر دوردست‌ها نور می‌پاشید. دوتار او از حوادث تلخ گذشته سخن‌ها می‌گفت. اکنون او نه برای مبارزه بلکه برای مذاکره با دشمن راهی جستجو می‌کرد. می‌دانست که قدرت هنر در تمام جهان جاری و ساری است. ترکمن‌ها با چنین نگرشی در طول دوران گذشته زندگی کرده‌اند و این شیوه به سنت آنها تبدیل‌شده است.
نویسنده معروف «نورمراد ساری خانف» این اثر تاریخی را به‌گونه‌ای استادانه خلق کرده است. حل مسائل و مشکلات نه از طریق قهر و اسلحه بلکه از طریق مذاکره دوستانه و صلح‌آمیز ممکن است. شکر بخشی با دوتارش که توسط «کلنجی اوستا» ساخته‌شده بود رهسپار می‌شود. محمدیار خان بی‌رحم، تنها آمدن او را مکر و حیله می‌پندارد. فکر می‌کند که کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است. راحت بودن مهمان او را بیشتر متعجب می‌کند. مهمان می‌توانست با پول‌های جمع شده توسط قومش همراه با کاروان پیش خان بیاید ولی این کار را نکرد. در دربار خان، نوازندگان و بخشی‌های قوی در خدمت خان بودند که سرآمد آنها «غلام بخشی» ماهر و چیره‌دست بود. وقتی خان خواسته شکر بخشی را شنید به او گفت: شرط آزاد کردن برادرش مسابقه با غلام بخشی و پیروزی بر او است. اگر غلام بخشی را ببرد برادرش را آزاد می‌کند ولی اگر رقابت را ببازد، سرش بالای دار می‌رود. شکر بخشی شرط را می‌پذیرد.ابتدا غلام بخشی می‌نوازد و به‌اصطلاح فرار می‌کند. مقام‌های گوناگونی می‌نوازد و هر آهنگی را که می‌نوازد شکر بخشی هم به دنبال آن، آن آهنگ را می‌نوازد. با اتمام آهنگ‌ها، فرار غلام بخشی هم به پایان می‌رسد. دیگر آهنگ جدیدی برای نواختن ندارد. نوبت به شکر بخشی می‌رسد. شروع به نواختن می‌کند و غلام بخشی هم دنبال می‌کند. شکر بخشی با فرازوفرودهایی در مقام‌های گوناگون از دست غلام بخشی فرار می‌کند ولی حریف هم بسیار قدرتمند و ماهر است و لحظه‌ای نواختنش را قطع نمی‌کند. در یک مرحله، یکی از تارهای دوتار شکر بخشی پاره می‌شود اما باز به فرار خود ادامه می‌دهد. رقابت بسیار نفس‌گیر و حساسی در جریان بود. بالاخره شکر بخشی به سراغ آهنگ ابراهیم شاه دیلی (شادیللی) می‌رود و آن را اجرا می‌کند. در این هنگام غلام بخشی از حرکت بازمی‌ماند و دیگر نمی‌تواند آن آهنگ را اجرا کند و درنتیجه مسابقه را می‌بازد. خان خونش به جوشش درمی‌آید و خشمگین می‌شود و بر سر غلام بخشی فریاد می‌کشد که «خونت را نمی‌ریزم. اما دیگر در محدوده قدرت من دیده نشو» در اینجا شکر بخشی پا در میانی می‌کند و به خان می‌گوید که غلام بخشی بسیار ماهر و چیره‌دست است. بر او غضب نکنید و اجازه بدهید با همان سمت قبلی در دربار خان زندگی کند. خان می‌پذیرد. بدین ترتیب برادر شکر بخشی و دختری که همراه او اسیر بود آزاد می‌شوند. او هیچ‌گونه عداوت و دشمنی با غلام بخشی ندارد. تنها هدف او همزیستی مسالمت‌آمیز و خلاص کردن برادر اسیرش از دست خان است.پس از آزادی برادرش، نام و آوازه او همه‌جا می‌پیچد. حتی محققان موسیقی غیر ترکمن سعی می‌کنند او را یافته و هم‌صحبت شوند. ازجمله آنها کارشناس روس ویکتور الکساندرویچ اوسپسنکی است که به مطالعه موسیقی ترکمن پرداخت. در سال 1926 م. شکر بخشی را یافته و با او گفتگو نموده است. اوسپنسکی درآن دیدار چند اثر از وی را ضبط کرده و هم‌چنین تصویری از او تهیه کرده است.
نور مراد سارخانف نویسنده مشهور ترکمنستان نورمراد سارخانف (1944 ـ 1906 م.) در روستای ایزقند شهر گوگ دفه متولد شد. در سال 1925 وارد دانشکده پلی‌تکنیک عشق‌آباد شد. پس از آمدن از خدمت نظام‌وظیفه، در ژورنال ادبیات سوویت کار می‌کند و در سال 1942 م. عازم جبهه‌های جنگ می‌شود. سرانجام درنبرد با ارتش هیتلر در سال 1944 م. کشته می‌شود. وی معلومات وسیعی در حوزه‌های موسیقی و ساز و آهنگ ترکمنی داشت که در آثارش ازجمله در «یوسف احمد» و «نجف اوغلان» مشاهده می‌شود. آثار وی چندین بار تجدید چاپ شد و به برخی زبان‌های دیگر ترجمه‌شده است. او در ردیف نویسندگان مشهور روس ازجمله شولوخوف، فادیف، فورمانف قرار دارد. بردی کر بابایف، شاعر و نویسنده بزرگ و عطا قاوشیت اوف او را زیاد دوست می‌داشتند.
شکر بخشی نورمرادسارخانف، دوره اپل عطا قاوشیت اوف و «ایکی آتانینگ بیراوغلی» حاجی اسماعیل اوف ادبیات ترکمن را به اوج رساندند. داستان شکر بخشی نورمراد سارخانف، زمانی که او دور از وطن در خواب ابدی فرورفته بود در داخل یک جوال کهنه و گردوخاک گرفته در گوشه اتاقش پیدا شد.زمانی که عطا قاوشیت و الکساندر آبورسکی به شهر ماری برای دیدن خلیفه‌شان عطا صالح می‌رفتند ابتدا پیش نورمراد که در ماری کار می‌کرد می‌رفتند و او را با خودشان همراه می‌کردند. پس از مرگ نورمراد سارخانف، داستان شکر بخشی در ژورنال سوویت ادبیاتی (ژورنال قاراقوم کنونی) چاپ شد و به دست خوانندگان رسید. ممکن است نورمراد شکر بخشی را ملاقات کرده باشد ولی در این مورد هیچ‌گونه اطلاعاتی در دست نیست. به‌هرحال اثری که او پدید آورد مثل یک ستاره روشن هیچ‌گاه خاموش شدنی نیست.استاد محقق موسیقی ویکتور الکساندرویج اوسپنسکی درسال 1925 م. با شکر بخشی دیدار کرده است و به ساز او گوش‌داده است. شکر بخشی در این دیدار به او درباره روحیه ملی ترکمن‌ها، پرنده ققنوس، درباره افلاطون و چیزهای دیگر شرح داده بود.شکر بخشی بسیار اهل سفر بود و به اکثر مناطق ترکمن نشین ازجمله قاری قلا، قزل اترک، داش اوغوز و خیوه سفر کرده و در مراسم مختلف برنامه اجرا می‌کرده است؛ و مردم با بی‌صبری انتظار او را می‌کشیدند. شکر بخشی در سال 1831 در دوشاق متولد و در سال 1929 م. به ابدیت پرواز می‌کند. نورمراد سارخانف به‌غیراز شکر بخشی آثار دیگری دارد: کتاب آق تام، سویگی و…
در سال 1925 م. خانواده نورمراد سارخانف برای کشت و زرع به گوگجه کوچ می‌کنند و در آنجا با برخی از شخصیت‌ها گاه همدم و هم‌سفره می‌شد و از آثار آنها الهام می‌گرفت ازجمله: پروفسورماتی کوسایف، آتا پهلوان، عطاقاوشیت، بردی کربابایف و… . داستان شکر بخشی را بولات منصوروف کارگردان معروف به فیلم تبدیل کرد و در سال 1964 م. ماه هادر شهر عشق‌آباد و در مسکو در اکران بود و موردستایش مردم و منتقدان سینمایی قرار گرفت و جایزه فستیوال فیلم‌های آسیای مرکزی در قزاقستان را از آن خود کرد. در این فیلم «نوری خال محمداوف» دوتار نوازی می‌کرد. چنگیز آیتماتوف نویسنده قرقیز در این باره چنین گفته است: ساز نوری خال‌محمد اوف این آهنگی است که زندگی هدیه می‌کند. و خود نوری خال محمد اوف گفته است: برای نوشتن و ساختن این ملودی تاریخ خلقم به من کمک کرد و مرا یاری نمود.
در تهیه این نوشته از اطلاعات و راهنمایی‌های افراد زیر بهره بردم که ضمن تشکر از آنها به رسم قدردانی اسامی آنها را در ذیل می آورم: 1 ـ حاجی حکیم آل جلیل،از شخصیت های فرهنگ و ادب دوست آق قلا2ـ فرهاد قاضی نویسنده 3 ـ رحیم مرادی منتقد ادبی 4 ـ امانلی نساری، نویسنده کتاب«آیدیم لا خزینه سی»5 ـ عبدالغفار گلدی نژاد استاد موسیقی
منابع: 1 ـ «فراغت چیلیق سازی، دوسلیق ودوغونلیق سازی»اثرقربان قلی بردی محمد اوف، رئیس جمهور ترکمنستان
2ـ «داستان شکربخشی»اثرنورمرادسارخانف ، برگردان عبدالقهار صوفی راد