تاریخ

گزارش چند قتل؛ از توماج و اویسی تا فریدون فرخزاد و کاظم رجوی

شاید بتوان اعدام توماج و چند تن از رهبران کانون فرهنگی سیاسی خلق ترکمن در ترکمن صحرا در اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را آغاز ماشین کشتاری خواند که تاکنون ادامه داشته است. توماج و سه نفر دیگر از رهبران ترکمن پس از شکنجه‏ های وحشیانه در ۲۹ بهمن ۱۳۵۸ اعدام و جسدشان در ۱۲۵کیلومتری جاده بجنورد در زیر یک پل رها شد. اعدامی که ابتدا با تکذیب دخالت نیروهای حکومتی روبرو شد اما سال ها بعد صادق خلخالی در مجلس اعلام کرد که به دستور او و توسط نیروهای سپاه انجام شده است.؛
فرخزاد
BBC:علی جیحون: روزنامه نگار :فریدون فرخزاد، شاعر، مجری تلویزیون و فعال سیاسی، نیز یکی دیگر از قربانیان قتل‌های سیاسی در خارج از کشور است در تاریخ چهل ساله حکومت جمهوری اسلامی ایران، فعالان سیاسی و مدنی، اقلیت‌های قومی و مذهبی، نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران ایرانی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، یکی از سخت‌ترین دوره‌ها را گذرانده‌اند.با پیروزی انقلاب ایران، نه تنها بازماندگان حکومت گذشته، بلکه بسیاری از مبارزان و حتی زندانیان سیاسی دوران پهلوی جایی در جمهوری اسلامی نداشتند.

سانسور حکومتی نیز، این بار با اضافه شدن محدودیت‌های مذهبی و ایدئولوژیک، شدت گرفت و علاوه بر منع فعالیت کانون نویسندگان ایران، برخی از نویسندگان، هنرمندان و شاعران ایرانی از وطن گریختند. موج فرار و مهاجرت قربانیان سرکوب و سانسور در ایران تا امروز ادامه دارد.

شاید بتوان اعدام توماج و چند تن از رهبران کانون فرهنگی سیاسی خلق ترکمن در ترکمن صحرا در اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را آغاز ماشین کشتاری خواند که تاکنون ادامه داشته است. توماج و سه نفر دیگر از رهبران ترکمن پس از شکنجه‏ های وحشیانه در ۲۹ بهمن ۱۳۵۸ اعدام و جسدشان در ۱۲۵کیلومتری جاده بجنورد در زیر یک پل رها شد. اعدامی که ابتدا با تکذیب دخالت نیروهای حکومتی روبرو شد اما سال ها بعد صادق خلخالی در مجلس اعلام کرد که به دستور او و توسط نیروهای سپاه انجام شده است.سال‌ها بعد، با استقرار و ثبات بیشتر جمهوری اسلامی، نه تنها نگرانی و بیم حکومت از مبارزان سیاسی و نیز روشنفکران و نویسندگان و هنرمندان کم‌تر نشد، بلکه حاکمان شیوه‌های بیشتر و متنوع تری را برای حذف آثار و حتی خود آنان به کار گرفتند.

به غیر از بازداشت و تهدید، قتل یک به یک آن دسته از اهل سیاست و فرهنگ که “دگراندیش” خوانده می‌شدند، سیاه‌ترین صفحات تاریخ فرهنگ ایران در چهل سال گذشته را تشکیل می‌دهد. آنچه به دوران “قتل‌های زنجیره‌ای” معروف شده، فقط مقطع کوتاهی از دوران قتل و کشتار حکومتی است؛ هرچند این دوره از این نظر اهمیت دارد که با افشاگری‌ رسانه‌ها و وکلا و خانواده ها، سد سکوت در این باره شکسته شد.با وجود گزارش‌های مختلف حقوق بشری درباره نقش حکومت در این قتل‌ها، حکومت از پاسخگویی در این زمینه همچنان خودداری می‌کند.

همچنین با فقدان دادرسی عادلانه از سوی دستگاه قضائی ایران و حتی سرکوب خانواده‌ قربانیان و وکلای مدافع آنان، فعلا چشم‌اندازی برای دادخواهی دیده نمی شود.
۱. کاظم سامی

یکی از اولین کسانی که قربانی قتل‌های سیاسی در جمهوری اسلامی شد، کاظم سامی کرمانی، پزشک و اولین وزیر بهداشت در دولت مهدی بازرگان بود.

او زمانی که در مطبش در آذر سال ۱۳۶۷ به قتل رسید، رهبری تشکلی به نام جنبش انقلابی مردم ایران (جاما) را برعهده داشت که در سال ۱۳۴۲ تأسیس شده بود.

سامی در سال ۱۳۵۸ در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران نامزد شد، اما به پیروزی نرسید. بعدا در اسفند همان سال در انتخابات اولین دوره مجلس شرکت کرد و برای یک دوره نماینده مجلس شد.

پس از قتل دکتر سامی، مقامات جمهوری اسلامی با این ادعا که قاتل در زمانی که سامی رئیس سازمان هلال احمر بوده از این سازمان اخراج شده بود، تلاش کردند که این قتل را غیرسیاسی وانمود کنند. همچنین با این ادعا که قاتل در حمامی در اهواز خودکشی کرده، پرونده این قتل را بستند.
سیرجانی
Image captionسیرجانی در یکی از این نامه‌ها نوشت: “پیام عتاب‌آمیز جنابعالی را آقای صابری برایم خواند، و متأسف شدم، نه به علت این که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفته‌ام و به زودی امت همیشه در صحنه حزب‌الله حسابم را خواهند رسید که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است.”
۲. علی اکبر سعیدی سیرجانی

علی‌اکبر سعیدی سیرجانی متولد ۲۰ آذر ۱۳۱۰ در شهر سیرجان، نویسنده و پژوهشگر ادبیات بود.

او در اوایل دهه هفتاد خورشیدی، در نامه‌هایی به آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی از وضعیت موجود و به ویژه سانسور انتقاد کرد.

او در یکی از این نامه‌ها نوشت: “پیام عتاب‌آمیز جنابعالی را آقای صابری برایم خواند، و متأسف شدم، نه به علت این که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفته‌ام و به زودی امت همیشه در صحنه حزب‌الله حسابم را خواهند رسید که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است.”

سعیدی سیرجانی ساعت ۹ صبح ۲۴ اسفند ۱۳۷۲، از خانه خارج شد، اما دیگر به خانه بازنگشت.

چند روز بعد، روزنامه‌ها از بازداشت او خبر دادند و وزارت اطلاعات در ۴ آذر ماه ۱۳۷۳ “مرگ طبیعی” او را در روزنامه‌های رسمی اعلام کرد. اما بر اساس گزارش‌های متعدد، این نویسنده توسط ماموران وزارت اطلاعات کشته شد.

چندی بعد، تلویزیون دولتی ایران، در برنامه‌ای علیه نویسندگان و روشنفکران با عنوان “هویت” اعترافات سعیدی سیرجانی در زندان علیه خود را پخش کرد که تحت شکنجه صورت گرفته بود؛ شیوه رایج حکومت‌های توتالیتر که همواره از سوی مدافعان حقوق بشر محکوم شده است.

بازداشت و قتل سعیدی سیرجانی شوک بزرگی برای جامعه روشنفکری ایران بود.

کمی پیش از قتل سعیدی سیرجانی، نویسندگان ایرانی متنی را با عنوان “ما نویسنده‌ایم” منتشر کرده بودند که در آن بر مبارزه علیه سانسور و دفاع از آزادی بیان و قلم تأکید کردند.
۳. احمد میرعلائی

یک سال پس از قتل سعیدی سیرجانی، یکی دیگر از روشنفکران مطرح ایرانی به قتل رسید: احمد میرعلائی که با ترجمه‌هایش برای اولین بار نویسندگان بزرگ جهان را به فارسی زبانان معرفی کرد.

میرعلائی یکی از امضاکنندگان متن معروف “ما نویسنده‌ایم” بود، اما قتل او فقط به این دلیل نبود. او با دانش عمیق و ارتباطاتی که داشت، وزنه مهمی در جمع نویسندگان ایرانی محسوب می‌شد.

میرعلائی در صبح روز دوم آبان ۱۳۷۴ هنگامی که از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش در اصفهان در حرکت بود ناپدید و جسم بی‌جان او حدود ساعت ۱۰ شب در یکی از کوچه‌هایی این شهر پیدا شد.

بر اساس گزارش‌ها احمد میرعلایی “بر اثر تزریق انسولین از ناحیه دست راست دچار ایست قلبی شده بود.”

نویسندگان ایرانی قتل میرعلائی را “تیری” ‌دانستند که حکومت “زیر گوش همه‌” آنها خالی کرد.
۴. احمد تفضلی

احمد تفضلی پژوهشگر و استاد زبان‌های باستانی دانشگاه تهران بود.

او ظهر روز ۲۴ دی ۱۳۷۵ از دفتر کارش در دانشگاه تهران راهی خانه‌اش شد اما هرگز به خانه نرسید. احمد تقضلی در همان روز در یک سانحه رانندگی کشته شد.

با این که قتل او نیز مثل قتل اغلب نویسندگانی که کشته شدند هرگز از سوی حکومت به عهده گرفته نشد، اما در گزارش‌ها درباره قتل‌های زنجیره‌ای، از احمد تفضلی نیز به عنوان یکی دیگر از قربانیان این قتل‌ها نام برده می‌شود.

ژاله آموزگار، دوست و همکار او در یادداشتی پس از مرگ تفضلی نوشت: “دو هفته پیش از حادثه، وقتی دانشجویان سال آخر فوق لیسانس زبان‌های باستانی دانشگاه تهران عکس‌های یادگاری را که از همه‌ی استادان گرفته بودند نشان می‌دادند، [تفضلی] مدتی به عکس تنهای خود خیره شد. بسیار از این عکس خوشش آمده بود. وقتی به شوخی او را به “نارسیسم” متهم کردم، گفت: “برای این خوشم می‌آید که عکس مناسبی برای مراسم یادبود پس از مرگ است.”
۵. غفار حسینی

غفار حسینی شاعر، مترجم و عضو کانون نویسندگان ایران بود.

غفار حسینی را شاید بتوان پیشگوی واقعه اتوبوس ارمنستان و در عین حال تنها قربانی آن خواند. او که از قبول دعوت سفر به ارمنستان خودداری کرده بود، گفته بود: “همه‌تان را به ته دره می‌اندازند”.

چند ماه بعد، او در بیستم آبان ۷۵ چند روز پس از بازگشت به ایران، در منزل مسکونی خود در تهران به قتل رسید. بر اساس گزارش یک کمیته‌ دفاع از حقوق بشر، مرگ غفار حسینی ناشی از تزریق آمپول پتاسیم بوده است.

گفته می‌شود که او پس از تبعید اجباری در فرانسه وقتی به ایران بازگشت، مأموران وزارت اطلاعات در یک هتل او را بازجویی کردند و به او وعده‌هایی برای فعالیت مجدد دادند.
۶. ابراهیم زال‌زاده

ابراهیم زال‌زاده روزنامه‌نگار و ناشر ایرانی بود که در سال ۱۳۷۶ به قتل رسید.

او در ۵ اسفند سال ۱۳۷۵ در راه بازگشت به خانه‌اش ناپدید شد و در اوایل فروردین ۱۳۷۶ جسد چاقوخورده اش در بیابان‌های یافت‌آباد پیدا شد.

زال‌زاده که مدیر انتشارات ابتکار بود، گفته می‌شود کتابی درباره به آتش کشیده شدن سینما رکس آبادان در دست انتشار داشت که در آن روحانیون را مقصر اصلی این آتش‌سوزی معرفی کرده بود.

او همچنین در سرمقاله نشریه خود به نام “معیار” خطاب به هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری وقت نوشته بود: “آقای رئیس جمهور هیچ رژیمی در ایران پایدار نبوده و شما بهتر می‌دانید که اگر رژیم نتواند از تاریخ درس بگیرد و منطبق با خواست‌های مردم حرکت نکند سرنگون خواهد شد.”
۷. مجید شریف

مجید شریف، نویسنده و مترجم ایرانی بود که در جریان قتل‌های زنجیره‌ای پائیز ۱۳۷۷ به قتل رسید. او عضو سازمان مجاهدین خلق بود که بعدا از این سازمان جدا شده بود.

شریف نیز مثل برخی دیگر از قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای، پس از مدتی تبعید وقتی به ایران بازگشت کشته شد.

او در آبان‌ماه ۱۳۷۴ به ایران بازگشت و سه سال بعد، در آبان‌ماه ۱۳۷۷ به قتل رسید.

نزدیکان مجید شریف، پس از شش روز گم شدن او، با برگه‌ پزشک قانونی روی سینه‌اش در یک سردخانه یافتند که علت مرگ را “نامعلوم” دانسته بود.
۸. داریوش و پروانه فروهر

داریوش فروهر، دبیر کل حزب ملت ایران، در اول آذر ۱۳۷۷ به همراه همسرش پروانه اسکندری در خانه خود در تهران به طرز فجیعی کشته شدند.

داریوش فروهر که در دوران پهلوی سال‌ها در زندان بود، با پیروزی انقلاب وزیر کار دولت مهدی بازرگان شد. چندی بعد، با شدت گرفتن سرکوب‌ها، به زندان افتاد و چند تن از اعضای حزبش اعدام شدند.

پس از قتل فروهرها، آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی در واکنشی تأکید کرد که “فروهر و همسرش دشمنان ما بودند”. با این حال رهبر جمهوری اسلامی آنان را “دشمنان بی‌ضرر و بی‌خطر” توصیف کرد که تأثیری بر مردم نداشتند.

اما صرف‌نظر از این که فروهر از نظر سیاسی در دوران حیات خود چه تأثیری داشت، قتل او و همسرش تأثیر عمده‌ و تعیین‌کننده‌ای بر روند قتل‌های دستگاه اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی گذاشت.
قتل ها
اما معروف‌ترین قتل‌ها در میان قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان و دگراندیشان، قتل محمد مختاری و محمدجعفر پوینده بود که همزمان با قتل پروانه و داریوش فروهر در پائیز ۱۳۷۷ انجام شد
۹. محمد مختاری

اما معروف‌ترین قتل‌ها در میان قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان و دگراندیشان، قتل محمد مختاری و محمدجعفر پوینده بود که همزمان با قتل پروانه و داریوش فروهر در پائیز ۱۳۷۷ انجام شد.

مختاری شاعر، نویسنده، مترجم و از فعالان کانون نویسندگان ایران بود.

او دوازدهم آذر برای خرید از خانه‌اش خارج شد، اما دیگر بازنگشت. یک هفته بعد، جسد او در سردخانه پزشکی قانونی شناسایی شد.

با وجود بر عهده گرفتن قتل مختاری از سوی وزارت اطلاعات، اما تحقیقات در این باره به سرانجامی نرسید.
۱۰. محمد جعفر پوینده

محمدجعفر پوینده، مترجم و نویسنده نیز با اختلاف چند روز پس از مختاری به قتل رسید.

او در ۱۸ آذر ۱۳۷۷ از خانه خارج شد و ده روز بعد جسدش در روستای بادامک در شهرستان شهریار پیدا شد.

پوینده پیش از قتل نیز تحت فشار حکومت بود. او خود در یادداشتی در مقدمهٔ کتاب “تاریخ و آگاهی طبقاتی” از این فشارها می‌نویسد و تأکید می‌کند که “همین فشارها بود که انگیزه و توان به پایان رساندن ترجمهٔ این کتاب را در وجودم برانگیخت.”

جسد محمدجعفر پوینده در گورستان امامزاده طاهر کرج در نزدیکی قبر محمد مختاری به خاک سپرده شد.

مختاری و پوینده جزو آن دسته از اعضای کانون نویسندگان ایران بودند که قصد داشتند با فعالیت مجدد این کانون، روح تازه‌ای در آن بدمند.
۱۱. پیروز دوانی

پیروز دوانی نویسنده و بنیانگذار تشکلی با عنوان “اتحاد برای دموکراسی در ایران” بود. او در تابستان ۱۳۷۷، چند سال پس از آزادی از زندان، از خانه‌اش خارج شد و دیگر بازنگشت.

بر اساس گزارش‌های مختلف، پیروز دوانی از سوی نیروهای اطلاعاتی ربوده و پس از شکنجه، کشته شده است. اما دستگاه قضائی ایران نام او را از فهرست قتل‌های زنجیره‌ای خارج کرد و تاکنون نیز توضیحی از سوی مقامات رسمی در این زمینه منتشر نشده است.

پیروز دوانی اولین بار در شهریور ۱۳۶۱ به دلیل فعالیت‌های سیاسی در ارتباط با هواداری از حزب توده بازداشت و به مدت هفت ماه زندانی شد. او مجددا در اسفند سال ۱۳۶۹ دستگیر و ۶ ماه در سلول انفرادی زندان اوین بود و سپس به سه سال زندان و پنجاه ضربه شلاق محکوم شد.

دوانی پس از آزادی از زندان، مؤسسه “پیام پیروز” را تأسیس کرد و به فعالیت‌های حقوق بشری و سیاسی خود ادامه داد و این امر موجب شد که بارها از سوی نیروهای حکومتی تهدید شود.
۱۲. سیامک سنجری

قتل‌های زنجیره‌ای فقط به فعالان نخبگان محدود نمی‌شود و گاهی آدم‌های عادی نیز در دام چنین قتل‌هایی افتاده‌اند.

از نمونه‌های مشهور در این زمینه، قتل سیامک سنجری جوان ۲۸ ساله‌ای است که قربانی آگاه شدن از اقدامات غیرقانونی نیروهای اطلاعاتی شد.

اولین بار روزنامه‌های ایران در آبان ماه ۷۵ خبر قتل او را منتشر کردند و نوشتند که “جسد مرد جوانی زیر پل کاوه پیدا شد که با ضربات چاقو به قتل رسیده بود.”

همان موقع پلیس تشخصی داده بود که این جوان در نقطه‌ای دیگر کشته شده بود و سپس جسدش را به زیر پل انداخته‌اند.

پس از آن به مدت دو سال از این جنایت خبری نبود تا اینکه در جریان محاکمه عوامل قتل‌های زنجیره‌ای، خسرو براتی متهم ردیف ۳ این قتل‌ها گفت که سیامک سنجری صاحب یک فروشگاه اتومبیل‌های گران‌قیمت بود که به توصیه سعید امامی قرار بود از او به ‌عنوان “منبع” استفاده شود.

سیامک سنجری با یکی از پسران علی فلاحیان، وزیر وقت اطلاعات نیز در جریان فروش یک خودرو آشنا شده بود و از طریق او به “محافل خصوصی” راه پیدا کرده بود.

گفته می‌شود که سنجری اخباری را از این محافل به بیرون درز داده بود و او بوده که رفت و آمد فلاحیان به “سونای زعفرانیه” را لو داده است.
۱۳. فاطمه قائم مقامی

قتل فاطمه قائم مقامی نیز مثل مورد سیامک سنجری است، بعدا در جریان افشاگری‌ها درباره قتل‌های زنجیره‌ای از سوی روزنامه‌های اصلاح‌طلب جزو قتل‌های زنجیره‌ای سیاسی به شمار آمد.

این دو گرچه با یکدیگر نسبتی ندارند، اما هر یک قربانی رابطه با مقامات عالی رتبه اطلاعاتی شدند.

فاطمه قائم مقامی که مهماندار ۴۳ ساله شرکت هواپیمایی آسمان بود چهارم دی ماه ۱۳۷۶ در حوالی بازارچه گلستان در خیابان پاسداران در اتومبیلش با شلیک گلوله کشته شد.

خواهر او در بازجویی گفته بود: “خواهرم فاطمه پیش از آنکه به محل قرار با یک مرد برود، کمی مضطرب به نظر می‌آمد. وقتی از او پرسیدم با کی قرار داری؟ گفت نمی‌شناسمش. فقط دو سه بار تلفن زده گفته می‌خواهد درباره مسائل خانوادگی‌ام با من صحبت کند …”

محمد بلوری، روزنامه‌نگار که آن زمان این پرونده قتل فاطمه قائم مقامی را پیگیری می‌کرد، در این زمینه نوشته است: “از نکات مبهم قتل فاطمه قائم مقامی، این بود که می‌دیدیم کارآگاهان جنایی پلیس و بازپرس دادسرای تهران ظاهراً پیگیری این جنایت را برخلاف قتل‌های دیگر متوقف کرده‌اند و از آن پس سکوت کامل درباره ماجرای کشته‌شدن سرمهماندار هواپیمایی برقرار شد و ظاهراً فعالیتی برای کشف جرم و تعقیب قاتل انجام نگرفت؛ در صورتی که سرنخ‌های مؤثری برای شناسایی قاتل وجود داشت.”

بعدا در جریان افشاگری ها درباره قتلهای زنجیره ای گفته شد که این سرمهماندار در همکاری با باند سعید امامی در رفت و آمد به اروپا برای او مأموریت‌هایی انجام می‌داد و با علی فلاحیان وزیر وقت اطلاعات هم آشنایی داشته قتل او برای “جلوگیری از افشای اسرار” بوده است.
اویسی
قتل‌های سیاسی، فقط به داخل مرزهای ایران محدود نمی‌شود و فراتر رفته است. یکی از اولین قربانیان این قتل‌ها در خارج از کشور، غلامعلی اویسی، از فرماندهان ارتش ایران در زمان پهلوی بود
۱۴. غلامعلی اویسی

اما قتل‌های مخالفان، فقط به داخل مرزهای ایران محدود نمی‌شود و فراتر رفته است.

یکی از اولین قربانیان این قتل‌ها در خارج از کشور، غلامعلی اویسی، از فرماندهان ارتش ایران در زمان پهلوی بود.

او در ۱۸ بهمن ۱۳۶۲ در پاریس به همراه برادرش غلامحسین اویسی با شلیک گلوله ترور شد.

گروه لبنانی جهاد اسلامی، به رهبری عماد مغنیه مسئولیت این عملیات را برعهده گرفت.

اویسی که به قاطعیت شهرت داشت، در ماجرای ۱۷ شهریور ۵۷ فرماندار نظامی تهران بود.
۱۵. فریدون فرخزاد

فریدون فرخزاد، شاعر، مجری تلویزیون و فعال سیاسی، نیز یکی دیگر از قربانیان قتل‌های سیاسی در خارج از کشور است.

او که برادر فروغ فرخزاد بود در ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ (۷ اوت سال ۱۹۹۲) در محل سکونتش در شهر بن آلمان بر اثر ضربات چاقو به قتل رسید.

او از طریق برنامه‌های رادیویی و کنسرت‌های خود در خارج از کشور، از حاکمیت مذهبی در ایران انتقاد می‌کرد.

فرخزاد در یکی از برنامه‌های خود رساله آیت الله خمینی را به سخره گرفت که موجب خشم حکومت ایران شد.
قاسملو
قاسملو روز ۲۲ تیر ماه سال ۱۳۶۸ حین مذاکره با نمایندگان جمهوری اسلامی در شهر وین، پایتخت اتریش به همراه عبدالله قادری آذر (عضو کمیته مرکزی حزب دموکرات) و فاضل رسول (از اساتید کرد دانشگاه وین) ترور شد.
۱۶. عبدالرحمان قاسملو

پیش از قتل فریدون فرخزاد، دولت جمهوری اسلامی ایران قتل‌های زنجیره‌ای مخالفان سیاسی خود در خارج از کشور را آغاز کرده بود.

یکی از مشهورترین نمونه‌ها، قتل عبدالرحمان قاسملو است. او روز ۲۲ تیر ماه سال ۱۳۶۸ حین مذاکره با نمایندگان جمهوری اسلامی در شهر وین، پایتخت اتریش به همراه عبدالله قادری آذر (عضو کمیته مرکزی حزب دموکرات) و فاضل رسول (از اساتید کرد دانشگاه وین) ترور شد.

عبدالرحمان وثوق معروف به قاسملو، فعال سیاسی چپ و دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران و نمایندهٔ مردم استان آذربایجان غربی در مجلس خبرگان قانون اساسی بود.

ترور قاسملو، هزینه زیادی برای جمهوری اسلامی ایران داشت و “ترویسم دولتی جمهوری اسلامی” را مطرح کرد. اما این امر باعث نشد که دولت ایران از ادامه قتل مخالفان سیاسی خود منصرف شود.
۱۷. صادق شرفکندی

پس از قتل قاسلمو، صادق شرفکندی جانشین او شد و به دبیر کلی حزب دمکرات کردستان ایران رسید.

او نسبت به سلفش رویکرد تازه‌ای در پیش گرفت و در تلاش برای همکاری و مبارزه مشترک میان اپوزیسیون ایران بود.

اما شرفکندی روز پنج‌شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۷۱ در رستوران میکونوس در برلین، پایتخت آلمان همراه با فتاح عبدلی نماینده حزب در اروپا، همایون اردلان نماینده آن در آلمان و نوری دهکردی فعال چپ ترور شد.

پس از این ترور بود که دادگاهی در برلین در این باره برگزار شد و دادستان کل آلمان علی خامنه‌ای، اکبر هاشمی رفسنجانی، علی اکبر ولایتی، و علی فلاحیان را به دخالت در این ماجرا متهم کرد. ابوالحسن بنی‌صدر نیز در دادگاهی که برای واقعه ترور میکونوس در آلمان تشکیل شد مقامات جمهوری اسلامی را به دست داشتن به ترور مخالفان متهم کرد.
۱۸. شاپور بختیار

در فاصله قتل‌های قاسلمو و شرفکندی، یک قتل سیاسی مهم دیگر نیز اتقاق افتاد، اما این بار در یک کشور دیگر اروپایی.

پانزدهم مرداد ۱۳۷۰ شاپور بختیار، آخرین نخست‌وزیر ایران پیش از انقلاب این کشور، در حومه پاریس کشته شد.

سال‌ها بعد، علی وکیلی‌راد که به جرم قتل شاپور بختیار در فرانسه زندانی بود، پس از آزادی به ایران بازگشت و با استقبال مسئولان جمهوری اسلامی ایران روبه‌رو شد.

بختیار پس از انقلاب ایران، به یکی از مهم‌ترین رهبران اپوزیسیون این کشور در خارج تبدیل شده بود و دولت جمهوری اسلامی همواره به دنبال قتل او بود.

اولین بار، روز ۲۷ تیر ۱۳۵۹ در حمله مسلحانه به آپارتمان مسکونی شاپور بختیار در حومه پاریس، یکی از مأموران پلیس محافظ بختیار و یکی از ساکنان آن ساختمان کشته شدند.

انیس نقاش، یک تبعه لبنانی متهم این حمله به حبس ابد محکوم شد، ولی پس از گذراندن ده سال زندان و در ازای آزادی گروگان‌های فرانسوی در لبنان، مورد عفو قرار گرفت و به ایران بازگشت.

۱۹. عبدالرحمان برومند

اما سه ماه پیش از قتل شاپور بختیار، عبدالرحمان برومند، فعال سیاسی و رئیس هیات اجرایی نهضت مقاومت ملی ایران روز ۲۹ فروردین ۷۰ در پاریس و مقابل آسانسور منزل مسکونی خود با ضربات چاقو کشته شد.

قاتل یا قاتلان برومند از خود هیچ ردی به جا نگذاشتند، شاید به این دلیل مهم که می‌خواستند چندی بعد شاپور بختیار را به قتل برسانند.

چند سال پس از قتل عبدالرحمان برومند، خانواده او بنیادی به نامش تأسیس کردند که برای پیشبرد حقوق بشر و دموکراسی در ایران تلاش می‌کند.
۲۰. کاظم رجوی

کاظم رجوی، عضو شورای ملی مقاومت ایران و برادر مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق بود.

او در ۲۴ آوریل ۱۹۹۰ به وسیله یک گروه چهارنفره در حومه ژنو به قتل رسید. دو نفر از ضاربان کاظم رجوی مدتی بعد در فرانسه بازداشت شدند. اما با وجود حکم دستگیری آنها از سوی مقامات سوئیس، دولت فرانسه آنها را با یک پرواز مستقیم به تهران بازگرداند.

با وجود انکار این قتل از سوی مقامات ایرانی، قاضی یک دادگاه در سوئیس اعلام کرد که ۱۳ نفر در برنامه‌ریزی و اجرای قتل کاظم رجوی مشارکت داشتند که همه این افراد دارای پاسپورت‌ دیپلماتیک با مهر “در مأموریت” بودند.

همچنین دادگاهی از ایالت وائود سوئیس حکم دستگیری بین المللی برای علی فلاحیان، وزیر سابق اطلاعات ایران صادر کرد.
۲۱. ماموستا ربیعی

قتل‌های سیاسی در جمهوری اسلامی ایران فقط به قتل سیاسیون یا روشنفکران محدود نمی‌شود. فعالان اقلیت‌های قومی و مذهبی نیز قربانیان این قتل‌ها هستند.

از جمله، ماموستا محمد ربیعی، از رهبران اهل سنت کرمانشاه که روز یازدهم آذر ۱۳۷۵، چند ماه پس از سخنرانی در کنفرانسی به عنوان “وحدت اسلامی” در تهران و انتقاد از سریال امام علی به دلیل “تفرقه‌افکنی”، کشته شد.

پس از اعتراضات مردم سنی‌مذهب ایران در آبان ۱۳۷۵ به پخش سریال امام علی از تلویزیون حکومتی جمهوری اسلامی، ربیعی به عنوان امام جمعه اهل سنت، نامه ای خطاب به مسئولان اطلاعاتی نوشت و نسبت به عواقب اختلاف‌افکنی بین شیعه و سنی هشدار داده بود.

عایشه مفاخری، همسر ماموستا ربیعی در گفت‌گویی اعلام کرد که همسرش از سوی وزارت اطلاعات تحت فشار بود و بارها بازجویی شده بود. قتل ماموستا ربیعی، اعتراضات مردمی را در کرمانشاه به دنبال داشت.

اما ماموستا ربیعی تنها قربانی قتل‌های زنجیره‌ای در میان رهبران اهل سنت نبود. از ماموستا فاروق فرساد، احمد صیاد، عبدالعزیز مجد استاد دانشگاه زاهدان، و مولوی عبدالملک ملازاده و مولوی جمشیدزهی که در پاکستان به قتل رسیدند، نیز به عنوان قربانیان این قتل‌ها نام برده می‌شود.
۲۲. طاطاوس میکائیلیان

علاوه بر سنی‌مذهبان، دیگر اقلیت‌های دینی نیز طی چهل سال گذشته با محدودیت و فشار و تهدید و کشتار مواجه بوده‌اند.

به عنوان نمونه، طاطاوس میکائیلیان، رئیس شورای کشیشان پروتستان، در تیر ۱۳۷۳ پس از ترک خانه‌اش در تهران ناپدید شد و به قتل رسید.

قاتلان روی جنازه طاطاوس میکائیلیان بر تکه کاغذی نشانی جسد مهدی دیباج، یکی دیگر از کشیشان قربانی قتل‌های زنجیره‌ای را قرار داده بودند.

همچنین شش ماه قبل از آن، کشیش هایک هوسپیان‌مهر که برای آزادی و لغو حکم ارتداد مهدی دیباج تلاش کرده بود، به قتل رسید.