اخبارسیاست و اندیشه

ژرفا را باید دید تا آمادگی گرفت!

 بهزاد کریمی:جزر و مد جنبش!

فراز و فرود جامعه، جزر و مد‌ دریا را ماند‌ و پیش‌روی و یک گام پس‌نشستن‌ آن، چهره در فراکش – فروکش‌ آب. به طغیان نیمروزی که برآید و ساحل زیر پوشش برد، خشکی را دل‌پرورده‌‌ی بسیار ‌‌بخشد؛ با واگشت به هنگام مهتاب، اما بخشی‌ از روآمده‌ها و روآورده‌ها فرورفته‌‌‌ی اعماق‌‌‌‌اند. در این میان، میزان برجای‌مانده هربار فزون بر مغروق است تا حیات در هم‌افزایی جلوه کند!

جنبش انقلابی «زن – زندگی – آزادی» که شعله برکشید، اپوزیسیون جمهوری اسلامی هم به تحرک درآمد و خود را فراکشید. جز این می‌شد اگر، شگفتی داشت. جامعه‌ی بپاخاسته با مخاطب قرار دادن اپوزیسیون، گوش تیز کرد تا از آن بشنود چه در چنته دارد و ضرورت امر تجمیع سیاسی دمکراتیک علیه مانع مشترک استبداد ولایی را چگونه پاسخ می‌دهد؟ در چنین فضای مطالباتی ناگزیر، منشورها و میثاق‌هایی از چند سو فرارسید و نیز اقسام هم‌سویی‌ها، هم‌آهنگی‌ها و هم‌کاری‌های موضعی علیه حکومت سرگرفت. برآمدهای مشترک و تلفیقی از وعده و عمل در راستای ائتلاف‌ها و اتحادها، صف مخالفان نظام را درنوردید و در جو توامان امید و توهم، با هم شدن‌های لازم برای نیل به آزادی آفرید.

حلقه‌ اتصالات‌ سیاسی پدید آمده در اپوزیسیون که مایه از گیس «مهسا» می‌گرفت و ریشه در جنبش داشت، بازتاب خیابان و متاثر از هیجان بود. ˊمدّ اجتماعی فورانی، تشدید تعاملات سیاسی از دل زایید؛ اما نه که هر شتاب‌گیری‌، نشانه‌ی بلوغ طبیعی، بل واکنشی به نیت پایان با نمایش در بروزاتی گذرا. این دست از تناقض رخ‌نمون، حاصل ارزیابی‌های فراواقعی از جنبش انقلابی‌ بود. آن کسان و جریان‌هایی که فاز شکل گرفته را مرحله‌ی تمام‌کننده‌ی روند انقلابی خوانده و بر همین مبنا خیز برداشته بودند با فروکش جنبش، بیشتر در معرض سرخوردگی قرار گرفتند. حال آنکه ژرف اگر در جامعه بنگریم، شکستی در کار نیست، این همانا خوره‌ی‌ حس شکست است که بر امید دندان می‌کشد.

پوچ انگاری، عین پوچ پنداری!

واقعیت‌هایی تلخ‌اند که: فلان گردآمدنی چونان باد، به صدای بادی نیز فروریخت؛ بهمان کنفرانس‌های قاره‌ای پرصدا، جا به کنج محافلی شهری دادند و وسعت میادین بزرگ، در تنگای خیابان‌های فرعی فروکاست. حتی اتحادی هم که پیمایش طبیعی‌اش با آژیر «ژینا» سریعاً به وحدت فراروئیده بود، در خون تراژِیک از هم پاشید. در درون این یا آن جریان گسل‌هایی سر باز کرد و در قیاس با احساس یگانگی‌های پسا شهریور «زن – زندگی – آزادی»، برخی از هم دورشدن‌ها بر متن تحلیل‌هایی هنوز نارسا و ناظر بر پدیده‌ی مرسوم مقصرشماری خاص زمان «شکست» خاطرها بیازرد. اینها، عواملی‌ در تشدید این برداشت‌اند که شعله‌ی امید به توان‌یابی جنبش، مواجه با دستبرد تفرقه‌ی‌ خاموشی است.

اما پنداشتن اینکه جنبش «زن – زندگی – آزادی» نسیمی بود که وزید و گذشت، از نظر جامعه‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی بی پایه و فاقد ارزش تحلیلی است. این نگاه نه از زیر پوست شهر در پیشا جنبش «مهسا» خبر داشت که خیزشی چنین‌ از دل بیرون داد، نه کلان برآمد را در ماهیت و میزان توانایی‌هایش بازشناخت و نه که اکنون به ارزش دستاوردهای افق‌گشا و رهگشای آن آگاهی دارد. چنین پوچ انگاری، عین پوچ‌پنداری است. جامعه‌ی جنبشی ایران به پشتوانه‌ی تحولات عمیق فکری، فرهنگی، سیاسی طی این چهار دهه و در تقابلی روزافزون علیه نظامی ناهمزمان و مدنیت‌ستیز و لذا ویرانگر و هستی‌سوز، با برآمد اخیر، جنبشی زایا و هستی‌ساز عرضه کرد. هر تحول آتی، پایی در «مهسا» دارد.

بدانگونه که دریا با روآوردن تازه‌های بسیار در جریان فراکش و با بلعیدن دیگربار بخشی از آن حین فروکش، صیقل یافته‌هایی پابرجا از خود رسوب می‌دهد، این جنبش را نیز در دستاوردهایش باید به تحسین نشست. جنبشی که آغازی دیگر و متعالی‌ تدارک دیده، نگین پایه‌ی انگشتر فردا شده و آگاهی اجتماعی و سیاسی جامعه را تصاعد جهش‌وار داده است. با معنی‌ترین توصیفی که از این جنبش و در حین آن ارایه گردید بازتاب در این گزاره یافت که: ایران پسا «مهسا»، همان ایران پیش از فراکش «ژینا» نیست. فراکشی که، صخره‌ی خارا درهم کوبید و زمین را کشتزاری پربار کرد. عظمت «زن – زندگی – آزادی»‌ فقط هم به طلوع آن نبود، به تولید گرمایی هم است که فردا را انرژی می‌بخشد.

توشه‌ و پشتوانه

این جنبش، خیز برای پاسخ به ضرورت اتحادها بود و علیرغم هر مقاومت و مانع در برابر خود، هماهنگ‌سازی‌های اجتماعی و سیاسی علیه جمهوری اسلامی و برپایی سکولار دمکراسی را درس داد؛ راه ساخت و مسیر بنمود. جنبشی پر توشه، که پیشرفت در راستای همگرایی‌ها را در دستور کار اپوزیسیونی نه از جنس حباب که پیگیر و پایدار گذاشت و پشتوانه‌ی تداوم راه آن شد. شناسنامه‌‌‌ی مانا را در نه یاس و سرخوردگی گذرا، که در تعمیق آگاهی نیروی محرکه‌ی تحول نوشت تا این هستی‌ساز حرکت آتی، توانمندی‌ و نارسایی‌ها‌ی‌ خود را ثبت کند و به شناخت بیشتری از چند و چون خودداشته‌اش برسد. بی این شناخت غنایافته و بی همدیگریابی، آفتابی به اشتراک طلوع نخواهد کرد.

از یاد نباید داشت که پایداری در عقد اتحادها و وفاداری مسئولانه به آن‌ها، بیشتر متعلق به دوره‌های تدارک جنبش در پسا فروکش خیزهای پیشین‌اند‌. مبارزه در چنین دوره‌هایی، بر احتراز از هیجانات زودگذر حایل شعور، اراده‌ برای درهم شکستن سکوت محافظه‌کاری‌ فلج کننده، حس احتیاج به تولید نیروی جمعی، تلفیق ضرورت‌ لحظه با درنگ بر چشم انداز، سیاست را از دریچه‌ی برنامه دیدن، پذیرش هم‌زمان مایه‌گذاری نیازین و مبارزه علیه سیاه‌نمایی‌ پتانسیل جنبش استوار است. در چنین شرایطی، نبرد با دژ استبداد در روشنگری نسبت به هرگونه ناامید‌شدن‌ها و ناامیدسازی‌ها تکمیل می‌شود. جسارت سیاسی اگر از غلبه بر یاس می‌گذرد، اما در درس‌آموزی از تجارب است که به بار می‌نشیند.

در پایان، نکته‌ای را آموزنده‌تر از خاطره‌ی نیافتم که در برنامه‌ی «رمز پیروزی» ۴ تیرماه تلویزیون کانال – یک به گردانندگی آقای حسن اعتمادی، از دوست فرهیخته آقای منصور فرهنگ شنیدم. برنامه‌‌ی مشترکی که به بررسی چرایی و چیستی موقعیت کنونی جنبش «زن – زندگی – آزادی» اختصاص داشت و سخنان ایشان و من در راستایی واحد، روی‌هم‌رفته درون‌مایه‌ی همین نوشتاری بود که از نظر خواننده‌ی گرامی گذشت. ایشان تعریف کرد: دانش آموز بود و طرفدار نیروی سوم که بهمراه چند هم صف خود ‌شنیدند زنده‌یاد خلیل ملکی را از فلک الافلاک به شهربانی مرکز منتقل کرده‌اند. به ملاقات رهبرشان می‌روند و از او می‌پرسند آیا روزهای فعالیت آزاد دوباره بازمی‌گردد؟ و آن شخصیت آزموده‌ی تاریخ چنین پاسخ می‌دهد:

رونق جنبش قطعاً فرامی‌رسد؛ پرسش این باید باشد که ما چقدر از قبل برایش آمادگی گرفته‌ایم؟!

بهزاد کریمی

۷ تیرماه ۱۴۰۲ برابر با ۲۸ ژوئن ۲۰۲۳