کد مطلب : 5230
تاریخ انتشار : شنبه ۱۰ دی ۱۴۰۱ - ۹:۵۱
- بازدید

رحیم اجانلی؛

بی تفاوتی اجتماعی

بی تفاوتی اجتماعی
مادامی که کودکی گرسنه وجود داشته باشد، زندگیِ ما لبریز از اندوه و شرمساری است. همه‌ی این قربانیان بیش از هرچیز نیاز دارند که بدانند تنها نیستند و ما آنها را از یاد نبرده‌ایم؛ وقتی صدایشان خاموش شده، ما صدای آنها هستیم. بدانند که آزادیِ آنها به آزادی ما گره خورده و کیفیت آزادیِ ما به آزادی آنان بستگی دارد... زندگیِ ما دیگر تنها مال خودمان نیست. زندگی ما به کسانی تعلق دارد که شدیداً به ما نیاز دارند؛

سه گزینه«بیایید به خاطر بسپاریم که آنچه بیش از همه به قربانی آسیب میزند، سکوت تماشاگر است، نه بیداد ستمگر.»[i]

یکی از موضوعات جدی در جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی سکوت قشر معروف به خاکستری است. این قشر وسیع که به روایت فایل های محرمانه افشا شده حکومتی ۷۰ تا ۸۵ درصد افراد جامعه را در بر می گیرد هنوز به طور جدی وارد میدان مبارزه برای احقاق حقوق خود نشده است. معترضین خیابانی همواره از این اقشار به اصطلاح خاکستری خواسته اند که بی تفاوتی خود را کنار گذاشته و سکوت شان را در مقابل استبداد حاکم بشکنند، اما بی تفاوتی کماکان بر این قشر حاکم است. برای این که از چگونگی و چرایی و پیامدهای پدیده بی تفاوتی آگاه شوم به سراغ صاحب نظران و متفکرین رفتم و نظر آن ها را در این مورد جویا شدم.

الیف شافاک نویسنده تُرک ترکیه می گوید: «بی تفاوتی؛ احساسی به ظاهر آرام اما احتمالا مخرب ترین احساس انسانی، همانطور که رنگ سفید ترکیبی از تمام رنگ هاست. بی تفاوتی نیز ترکیبی از احساسات بسیاری است؛ اضطراب، ناامیدی، سردرگمی، خستگی، رنجش،…اگر این ها را سریع و شدید با هم ترکیب کنید در نهایت فلج سراسری و بی حسی را تجربه می کنید.

خواندن خاطرات کسانی که در تاریکترین فصل های تاریخ انسانی هم چون هلوکاست، نسل کشی و جنگ های داخلی دوام آوردند، تجربه بسیار مهمی در یاد گیری است. سئوال مهمی وجود دارد که بسیاری از بازماندگان می پرسند: «وقوع چنین جنایاتی چگونه ممکن است؟ بازماندگان می خواهند بدانند آیا اکثر انسان ها ذات شیطانی دارند؟ اگر این طور نیست، پس وحشی گری و شرارتِ سیتماتیک چگونه رخ می دهد؟

برای این که به این سئوال پاسخ دهیم، باید درک کنیم بی تفاوتی چگونه رخ می دهد. انهدام گسترده با اردوگاه های کار اجباری یا اتاق های گاز آغاز نمی شود. با اعمال قوانینی به زیانِ اقلیت ها برای حمل نشان های خاص یا پوشیدن لباس های بخصوص شروع نمی شود. تبعیض همواره با کلمات شروع می شود. با زبان آغاز می شود….[ii]»

مواضع و عملکردهای مسئولین ج.ا. این نظر شافاک را تایید می کند. در دیده رهبر، سران و هواداران حکومت اسلامی ایران معترضان و مطالبه گرانی که به خیابان می آیند انسان هایی برابر با آن ها نیستند. آن ها حتی انسان بشمار نمی آیند. یک مشت علف هرز و خس و خاشاک، رذل و اوباش، خائن و اغتشاش گر نامیده می شوند.

تاثیر چنین مواضعی از یک سو منجر به زایش روحیه بی تفاوتی در توده های مردم شده؛ و از سوی دیگر دست رژیم را در اعمال جنایات باز تر می کند. ج.ا. حتی به کشتن متعارف نیز رضایت نمیدهد زندانیان سیاسی را تحت شکنجه های بسیار به اعتراف کارهایی که اصلا انجام نداده اند وا می دارد. همان کاری که فاشیسم هیتلری و بلشویسم استالینی در حق زندانیان سیاسی قبل از مرگشان انجام می دادند. هانا آرنت در این باره در کتاب آیشمن در اورشلیم از قول یکی از زندانیان سابق اردوگاه بوخن والد چنین نقل می کند:«شرط پیروزی اس. اس. این است که قربانی شکنجه شده، در حق خود روا بداند که بدون اعتراض به سوی طناب دار برده شود.

خویشتن خود را چنان انکار و رها کند که تا نقطه دست کشیدن از تأیید هویت خود پیش برود. و این کار بی جهت نیست. بیهوده و از سر سادیسم محض نیست که سربازان اس. اس. شکست قربانی را می خواهند…آن ها می دانند نظامی که موفق می شود قربانی خود را حتی قبل از به دار آویختن نابود کند…بهترین نظام برای نگه داشتن کل یک ملت در یوغ بردگی است. در بند تسلیم. هیچ چیز از صفوف منظم انسان هایی که مانند آدمک به سوی مرگ خود می روند، هولناک تر نیست.[iii]»

حکومت اسلامی با انجام چنین اقداماتی تلاش دارد که آرزو را در دل توده های مردم بکشد و بذر بی تفاوتی را با خون مبارزان راه آزادی آبیاری کند و به قول جبران خلیل جبران[iv] که می گوید آرزو نیمی از زندگی است و بی تفاوتی نیمی از مرگ است، بی تفاوتی را در جامعه حکمفرما سازد. برای مقابله با مرگ باید بی تفاوتی را کنار نهاد و «باید موضع بگیریم. خنثی‌بودن به سرکوبگر کمک می‌کند نه قربانی… هرجا مردان و زنانی به‌خاطر نژاد، مذهب یا دیدگاه‌های سیاسی‌شان مورد اذیت‌وآزار قرار می‌گیرند، همان‌جا ــ در همان لحظه ــ باید کانون جهان شود… مادامی که حتی یک معترض در زندان است، آزادیِ ما حقیقی نیست.

مادامی که کودکی گرسنه وجود داشته باشد، زندگیِ ما لبریز از اندوه و شرمساری است. همه‌ی این قربانیان بیش از هرچیز نیاز دارند که بدانند تنها نیستند و ما آنها را از یاد نبرده‌ایم؛ وقتی صدایشان خاموش شده، ما صدای آنها هستیم. بدانند که آزادیِ آنها به آزادی ما گره خورده و کیفیت آزادیِ ما به آزادی آنان بستگی دارد… زندگیِ ما دیگر تنها مال خودمان نیست. زندگی ما به کسانی تعلق دارد که شدیداً به ما نیاز دارند[v].

انتونیو گرامشی متفکر ایتالیایی هم صدا با فریدریش هبل[vi] بیزاری اش را از بی تفاوت­ها اعلام می کند و  چون او گمان می‌کند زیستن به معنای پارتیزان بودن است. او بی تفاوتی را، وزن مرده‌ی تاریخ؛ گلوله‌ای سربی برای فرد مبدع و مبتکر؛ و ماده‌ی راکدی می داند که در آن غالب هیجان‌های درخشان غرق می‌شوند.

گرامشی می گوید:بی تفاوتی «از این روی نیست که برخی می‌خواهند روی بدهد، بلکه بدین خاطر است که توده‌ی انسان­ها با میل خویش کناره­گیری می‌کند و رخصت فعالیت و کور شدن گره‌هایی را می‌دهد که بعدها تنها شمشیر خواهد توانست آن­ها را از هم بدرد. اجازه‌ی اشاعه‌ی قوانینی را می‌دهد که تنها طغیان خواهد توانست آن­ها را باطل کند و می‌گذارد انسان­هایی بر قدرت سوار شوند، که بعدها تنها شورش خواهد توانست آن­ها را سرنگون کند…تقدیری که به نظر می‌رسد بر تاریخ مسلط است، هیچ نیست مگر نمودِ وهمیِ این بی تفاوتی و عدم حضور که در سایه‌ی عواملی پخته می‌شوند، دست‌های معدودی که دام زندگی همگانی را می‌بافند، دست‌هایی که هیچ نظارتی آن­ها را نگاهبانی نمی کند، و توده غافل است، چون اهمیتی به آن نمیدهد.[vii]»

وی ادامه می دهد که بی تفاوت «می‌خواهد خود را از پیامدهای رویداد مبرا کند. می‌خواهد آشکارا بگوید که او نمی­خواسته؛ که او مسئول نبوده. برخی ترحم آمیزانه ناله می‌کنند، بقیه وقاحت بارانه دشنام می‌گویند، ولی هیچ کس از خویش نمی­پرسد – یا‌ اندک‌اند آنان که از خویش می‌پرسند: اگر من هم وظیفه­ام را انجام داده بودم؛ اگر سعی کرده بودم ارزشی به اراده‌ی خویش بگذارم و به نظر خود، آیا آن چه رُخ داده است، روی می‌داد؟ ولی هیچ کس نیست – یا‌ اندک‌اند آنان که از بی تفاوتی خویش ضربه‌ای می‌خورند و از دیرباوری شان و از آغوش نگشودن برای… و کُنش نورزیدنشان با گروه­های شهروندانی که دقیقا برای پرهیز از همان شر می‌جنگیدند و تکلیف خویش را برای بازآوردن آن خیر به انجام می‌رساندند[viii].» گرامشی بیان خود را چنین به پایان می برد:« من زنده­ام. من پارتیزانم. پس بیزارم از آن که مشارکت نمی­کند. من از بی تفاوت­ها بیزارم.[ix]»

رحیم اجانلی

۳۰ دسامبر ۲۰۲۲

پانویس ها

[i]  الی ویزل نویسنده، فعال سیاسی، برنده جایزه صلح نوبل، رومانی الاصل امریکایی

[ii] فرزانگی در عصر تفرقه / الیف شافاک/مترجم پگاه فرهنگ مهر/

[iii] آیشمن در اورشلیم گزارشی در باب ابتذال شر/ هانا آرنت / مترجم زهرا شمس

[iv]  نویسنده و شاعر لبنانی

[v] از سخنرانی الی ویزل در مراسم دریافت جایزه نوبل

[vi] شاعر و درام نویس آلمانی

[vii] بی تفاوت­ها!/ آنتونیو گرامشی/ مترجم مهدی فتوحی/رادیو زمانه

[viii] همانجا  

[ix] همانجا

برچسب ها :

ناموجود