واکنش به حمله مجدد کیهان به سیاست های دولت و لزوم مهار سعودی از جمله مطالب دیگر این روزنامه هاست.

تاب آوری شهری و جبر جغرافیای زلزله
به نوشته این کارشناس: حوادثی مانند زلزله طبیعی هستند اما تبدیل حادثه به فاجعه ناشی از رفتار انسانی و مدیریتی است. زلزله یک واقعیت جغرافیایی و به عبارتی یک جبر جغرافیایی است که مناطقی از جهان مانند کمربند حاشیه اقیانوس آرام که ۸۰ درصد زلزلههای جهان در آنجا حادث میشود را در یک مخاطره دائمی قرار میدهد. اما حدود ۱۵درصد زلزلههای دنیا در کمربند لرزه خیز آلپ – هیمالیا رخ میدهد که کشور ما نیز بر روی این کمربند واقع شده و بنابراین مستعد وقوع زلزلههای مهیب است. به طور متوسط هر سال یک زلزله ۶ ریشتری و هر ۱۰ سال یک زلزله به بزرگی ۷ ریشتر در کشور رخ میدهد و بر پایه آمارهای رسمی در ۲۵ سال گذشته ۶ درصد تلفات جانی کشور ناشی از زلزله بوده است.
مقاله روزنامه ایران به این جا رسیده که: چگونگی وقوع بلایای طبیعی در اختیار ما نیست اما پاسخ به بلایای طبیعی در حیطه قدرت و توان ماست و راهبردهای مدیریتی است که میزان خسارات اجتماعی و اقتصادی یک بلیه طبیعی مانند زلزله را تعیین میکند. باید به قوانین طبیعت احترام گذاشت و قواعد آن را رعایت کرد.
چرا عبرت نمی گیریم
مسعود سلیمی در جهان صنعت نوشته: با نگاهی به شمار زلزله در ایران از قویترین آن با ۹/۷ ریشتر با ۲۰۰ هزار کشته در دامغان (پنجمین زلزله مرگبار تاریخ) در سال۱۳۲۵ خورشیدی تا یکشنبهشب گذشته در غرب کشور که با کشته و خسارتهای فراوان همراه بوده، هیچ کدام عبرتآموز نبوده است چراکه همچنان نه قبل از وقوع و نه پس از آن، هیچگونه آموزش و پیشگیری و امدادگری درست و… برای رویارویی با این بلای طبیعی در کار نبوده است.
به نوشته این مقاله: از زلزله بم ۱۴ سال میگذرد، اگر سری به شهر خرمای ایران بزنیم، هنوز زخم قدیمی بر دل و جان شهر و مردمانش باز است ما از زلزلههای متنوع و متعدد کشورمان مانند بسیاری دیگر از وقایع رخداده درس نگرفتهایم که گویا قرار است درس هم نگیریم در غیر این صورت زلزله غرب کشور، نمیگویم رخ نمیداد اما ابعاد آن تا این اندازه فاجعهبار نبود تا دستکم چیزی به نام «مسکن مهر» برایشان ساخته نشود.
در نهایت مقاله جهان صنعت تاکید کرده: زلزله یکشنبهشب گذشته میتواند آخرین در جهان و ایران نباشد به طور مثال پایتخت کشور، کلانشهر تهران سالهاست در خطر این بلا قرار دارد، فقط یک لحظه تصور کنید چه بر سر برجهای قارچگونه که تمامی هم با خلاف و رانت و… ساخته شدهاند، خواهد آمد.
مسکن بی مهر
مریم شکرانی در گزارشی در شهروند نوشته: از آپارتمانهای آجریرنگ مسکن مهر سر پل ذهاب خرابه بهجا ماند. همان خانههایی که مدیران وزارت راه و شهرسازی بارها جلوی دوربینها و ریکوردر خبرنگارها ایستاده و گفتند با کیفیت عالی ساخته شده و در مقابل زلزله مقاوم است. گفتند فیلمها و عکسهایی که از ریزش مسکن مهر منتشر شده، فتوشاپ است.
به نوشته این گزارش: گفتند مسکن مهر را صنعتیسازی کردهاند و با بهترین استانداردها ساختهاند، اما زلزله ورزقان در مرداد ٩١ آزمون بدی برای مسکن مهر بود. حالا پروژه پرهزینه محمود احمدینژاد که گفته میشود تورم سنگینی به جیب تمام مردم ایران تحمیل کرد دوباره در کرمانشاه خبرساز شده است.
به گزارش سمیرا زمانی خبرنگار اعزامی «شهروند» به سرپل ذهاب از مسکن مهر این منطقه تلی از خاک و غبار باقی مانده است و تمام ساکنان آن آپارتمان های آجری رنگ «بی مهر» را تخلیه کرده اند. مسکن مهر سر پل ذهاب فرو ریخت و مدیرکل راه و شهرسازی کرمانشاه اعلام کرد که مسکن مهر سر پل ذهاب روی گسل زلزله بوده است!
اما رئیس بخش زلزله مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی میگوید که واحدهای مسکن مهر کرمانشاه روی گسل قرار نداشته و علت تخریب جدی پایین بودن مقاومت این ساختمان است.

عادت کرده ایم
جلال خوش چهره در سرمقاله ابتکار نوشته: گویی به اخبار تلخ عادت کردهایم؛ مدتهاست. میشد نگران نشد از نبود امکاناتی که موجب افزایش تلفات در پس حادثهای چون زلزله اخیر میشود. آیا باید همچنان در پس حوادث، به یادآوریم که چه خطراتی جان مردم را تهدید میکند؟ آیا در صرف بودجهها وقتی با حوادث برمیخوریم به یادمان میآید که کاش جور دیگر هزینه میشد؟
به نوشته این مقاله: این روزها باز به یاد میآوریم که در سرزمینی زلزله خیز بسر میبریم. توصیه به این کار و آن کار میکنیم. اما زود از یاد میبریم همه وعده و راهکارها را. این خردهگیری بیش از آنکه متوجه مردم باشد، مربوط به مسئولانی است که باید خطرات را از یاد نبرند و برای آنها چاره بیندیشند. مردم امور را به مسئولان سپردهاند و اصولاً آنان موظف به انجام مسئولیتهایی هستند که ممکن است مردم به هردلیل به آنها بیتوجه باشند.
ابتکار تاکید کرده: زلزله این بار آخرین حادثه از این دست نیست. ایران سرزمینی زلزله خیز است. مناطق مختلف کشور از جمله پایتخت در معرض خطر دائم است. وقت آن است که دیگر خود را برای بعد از حادثه آماده نکنیم بلکه برای حادثه آماده شویم. در این صورت میتوان با حوادثی چون قهر طبیعت چنین زخمی نشویم.
بحران و اجتماعات محلی
سیامک زند رضوی در اعتماد نوشته: در مواقعی مانند وقوع زلزله دیدگاههای تحلیلی مختلفی در جامعه و میان افکار عمومی شکل میگیرد و مطرح میشود. مواردی مثل اینکه این زلزله طبیعی بوده یا دلیل و منشأ دیگری دارد؟ اینکه چرا دخالت عوامل انسانی در بروز چنین اتفاقاتی مطرح میشود. بخش مهمی از اطلاعات وجود دارد که از چشم شهروندان دور نگه داشته میشود. دیدگاه دیگری که مطرح میشود این است که اتفاقاتی مثل زلزله پیامد رفتارهای انسانها بوده و این عقوبتی است که در نتیجه این رفتارها بر ما نازل شده است.
به نوشته این کارشناس: این دیدگاه بعد از زلزله بم به کرات مطرح میشد. اما پاسخ افرادی که چنین دیدگاهی را مطرح میکنند این است که پس تکلیف کودکانی که در این حوادث از بین میروند چیست؟ اطلاعرسانی چندرسانهای باعث شده تا تحلیلهای بسیاری در زمینه اخبار و تصاویر منتشرشده مطرح شود، یکی از مهمترینهای آنها در زلزله کرمانشاه، آسیبهای جدی وارد شده به انبوهسازی مسکن مهر است که در تصاویر دیده میشود، و درست در سوی دیگر خیابان منازلی که شهروندان ساختهاند کمتر آسیب دیده است.
مقاله اعتماد به این جا رسیده که: اگر ما این تصاویر را بخشی از واقعیتی بدانیم که در مناطق زلزله زده اتفاق افتاده است، سوالات مهمی از سوی شهروندان مطرح میشود که دستگاههای اطلاعرسانی و مسوولان مرتبط باید بتوانند به این سوالات پاسخهای سریع و قانعکننده بدهند. اینکه چرا در منطقهای که روی گسل اصلی زلزله است، خانهها اینچنین ساخته میشوند؟
از پلاسکو تا سرپل
احسان محمدی در مقاله ای در آرمان نوشته: میدانم حوصله ندارید ولی باور کنید از ۴۱ حادثه طبیعی ثبتشده در جهان، بیش از ۳۰ مورد آن در ایران سابقه وقوع دارند و طبق گزارش پایگاه «دادههای بینالمللی بلایای طبیعی» در یک قرن گذشته بالغ بر ۲۰۰ حادثه طبیعی بزرگ پرخسارت در ایران رخ داده که بیش از ۳۰۰هزار کشته و زخمی دربر داشته و حدود نیممیلیون ایرانی بیخانمان شدهاند. پس این زلزله کاملا طبیعی است. پلاسکو نشانمان داد ما در زمینه آموزش مدیریت بحران موفق نیستیم اما انصافا مدال طلای سوگواری برازنده همهمان است.
به نوشته این روزنامه نگار: ما در این سرزمین حق «شعر» را ادا کردهایم اما حق «خرد» را نه. مانورهای زلزله و بحران در مدارس معمولا شوخی و خنده است و کسی جدیاش نمیگیرد و بیشتر اوقات برای پرکردن فرمهای اداری است تا اثرگذاری واقعی و آمادهکردن بچهها برای لحظه فاجعه. این اتفاقات نشان میدهد که نه مسئولان آمادهاند، نه ماموران و نه حتی رسانهها. نگوییم «غافلگیر شدیم.» بلایای طبیعی به کسی زنگ نمیزنند که آماده باشید ما تشریف میآوریم. وقتی پلاسکو فرو ریخت، کاممان تلخ شد اما عبرتی نگرفتیم و یادمان رفت.
در پایان مقاله آرمان آمده: درست مثل منا، مثل تصادف قطار سمنان، مثل کشتهشدن سربازها، مثل فروریختن ساختمان سعادتآباد که هفده کارگر دفن شدند، مثل آتشسوزی خیابان جمهوری که دو زن پایین پریدند و مردند. یادمان میرود، چون ما به زخم خو کردهایم. مرگ، کسبوکار ماست.
میخندیم به فاجعه چون چاره دیگری نداریم
بیژن عبدالکریمی در مقاله ای در روزنامه ایران نوشته: هنگام وقوع فاجعه و بعد از آن بخصوص در فضاهای مجازی فارغ از انتشار اخبار و اظهارتأسفهای معمول، با دو نوع برخورد مواجهیم. دسته اول کسانی که سعی میکنند در لفافه شوخی و طنز با اتفاق روبهرو شوند و دسته دوم کسانی که آزرده از این شوخیها و لطیفهها، دیگران را نهیب میزنند که چنین نکنید؟
این استاد فلسفه سپس پرسیده: چرا این برخورد رخ میدهد؟ چرا میخندیم و چرا سعی میکنیم از دریچه طنز با بحران و فاجعه روبهرو شویم و خود پاسخ داده : چون کاری نمیشود کرد. این برخورد، به عقیده من یک نوع مکانیزم دفاعی ست در مواجهه با اتفاقی که نه در شکل گیریاش نقشی داشتیم و نه برای حل آن کاری میتوانیم بکنیم. ساختارهای عقلانی نداریم که از آن بازخواست کنیم. عقلانیت، فردی نیست و به همین خاطر است که نمود آن را در ساختارها میبینیم، نمیتوانیم به یک فرد بگوییم عاقل باشیم، چون این ساختارها هستند که باید عقلانی باشند. چیزی که ما فاقد آنیم و به همین دلیل مواجههمان با اتفاق، فاجعه و بحران احساسی و عاطفی، آمیخته به طنز یا اشک است.
در ادامه مقاله روزنامه ایران آمده: در واقع اتفاق آنقدر تلخ است که ناچاریم با طنز به آن بپردازیم و از طریق آن موضوع را برای خودمان حل کنیم، کار دیگری از دستمان ساخته نیست. برایمان امکان ندارد ساختار سیاسی یا مسئولان یا نهادهای ذیربط را استیضاح کنیم و به پرسش بگیریم، از طرف دیگر باید واکنش هم نشان بدهیم، نتیجه همینی میشود که میبینیم.
گر تهران زلزله بیاید…
آساره کیانی در یادداشتی در همدلی نوشته: غم و گریه مردمانی که بر ویرانیهای عظیم خانههای خویش مینشینند، دستها را حائل سر میکنند و بر بالین کودکان مُرده خود ضجه میزنند، میتواند برای چند روز، تمامی زوایای زندگی را تحت تاثیر خود قراردهد؛ مردمان مصیبتزده مبهوت، با لباسهای عجولانه خاکخوردهشان، میتوانند در کرمانشاه (سرپلذهاب، قصرشیرین یا جوانرود) روی تل عظیمی از ویرانی بنشینند و با اشک و غم به دوردست نگاه کنند؛ شاید جایی که زلزله آمد؛ جایی نزدیک مرز ایران و عراق و این سوال که «آنها هم خانههایشان زود خراب میشود؟»
نویسنده یادداشت اضافه می کند: اگر تهران زلزله بیاید چه پیش خواهد آمد؟ چقدر شهر ویران میشود؟ چند نفر میمیرند؟ ۳هزار و ۲۶۸ هکتار بافت فرسوده؛ چقدر آدم در این فرسودگیهای شهری زندگی میکنند؟ وقتی زلزله بیاید این آدمها مشغول انجام چه کاری هستند؟ کاش شب نیاید؛ روز بهتر است بیاید. فروریختن ساختمانی در چهارراه استانبول که به آن «پلاسکو» میگفتند، در ذهنشان مجسم میشود؛ یک ساختمان فرو ریخت و بیش از یک هفته چند خیابان بسته بود و حال و هوای شهر کلاً به هم ریخته بود؛ حالا اگر زلزله بیاید، چند روز و چند ماه و چند سال قرار است حال و هوا بد باشد؟
در انتهای یادداشت همدلی آمده: انفجارهای عظیم پس از زلزله آدمهای بیشتری را میکُشد. صویر پلاسکو در ذهن به طور کامل فرونریخته که صدای انفجاری در کوهسار به گوش میرسد؛ تمامی شبکههای زیرزمین و زیرساختهایی که معلوم نیست از کجا به کجا کشیده شده و اصلا نقشهشان چیست، از کار میافتد.
برای داغی که مانده بر دل کرمانشاه
مینا مهری در یادداشتی در قانون نوشته: سالهاست مرگ بر این زندگی آوار شده است.از روزی که دختردو ساله روژان تب کرد و تا رسیدن به قصر شیرین تاب نیاورد تا روزی که کولاک زد به جوانی شیرپسر کولبر مصطفی و یخ شد سنگ قبرش.زلزله آمده،خانه ها خراب شده و مردم در تهران، چای گرم می نوشند و از اخبار این ویرانی می گویند.اما چندنفر میتوانند دستان کارگری پینه بسته را تصور کنند که هفته پیش بعد از رو زدن به هزار غریبه و آشنا با ذوق جعبه تلویزیون رنگی را زد زیر بغلش و آورد خانه تا «سارینا» کارتن ببیند و سهم کوچکی از کودکی داشته باشد.نشسته ای رو به خرابه های خانه ات، چیزی نمیگویی،گریه نمیکنی، سیگار به لب نمی گیری و از جایت بلند نمی شوی.
در ادامه این روزنامه نگار آمده: تلفن زنگ میخورد، نفر به نفر به تعداد آنها که رفته اند اضافه میشود. مرگ اینجا روایت غریبی نیست کاک، اینجا همه شهادت می دهند؛ یک روز بهانهاش جنگ است، یک روز کولاک و سرما ،روز دیگر فقر و نداری و حالا زلزله هم اضافه شد به داستان کوچ قابعکسهای روی طاقچه.پس کی قرار است این کوه، سرنای عروسی را بیشتر از مارش غم پژواک دهد کاک؟ اورامانات تا کی باید پابهپای مادران مویه کند،زار بزند و از نداری بر صورت خنج بکشد؟
در پایان یادداشت قانون آمده: شاهو گفته که سرصبحی آمده بلندت کند از روی خاک، زانوهایت لرزیده. میان اینهمه خبر مرگ و ویرانی، خبر آمده زانوهای چون تویی لرزیده که چهار برادرت را در همین کوهها عراقیها سربریدند و تو پارچه سیاه را کندی از درخانه که نفر پنجم اگر منم، با گریه دشمن شادم نکنید. کسی چه می داند خانه خرابی یعنی چه کاک؟ ما چه می دانیم از غمت؟
چرا خودمان از زلزله بدتریم؟
پوریا عالمی ستون طنز شرق اظهارنظرهای بعد از زلزله را طبقه بندی کرده:
– عدهای دولت را مقصر دانستند که نتوانسته به وعدههاش عمل کند، چون روحانی زمان انتخابات گفته بود نمیگذارد آب توی دل مردم تکان بخورد، درحالیکه زلزله زندگی مردم را زیرورو کرد.
– عدهای گفتند حالا که ایران زلزلهخیز است، افراد نباید با شلوارک یا با لباس راحتی بخوابند.
– عدهای گفتند اگر پولی را که در مسکن مهر خورده شد، مستقیم میریختیم توی جوب، الان آن پولها رفته بود زیر زمین و زیر زمین مقاومت زیادی پیدا کرده بود و زلزله نمیتوانست اینطور آسیب بزند.
– عدهای گفتند توی ژاپن زلزله آمد و یک نفر جانش را از دست داد، آن هم نه به دلیل زلزله، بلکه از ترس سکته کرده بود. کاش ایده کسی که گفته بود دوست دارد ایران را ژاپن خانوادگی کند شکل گرفته بود.
– عدهای گفتند تقصیر خود مردم بوده که در ایران زندگی میکردهاند. اگر آنها از ایران رفته بودند، الان داشتند عشقوحال میکردند. این عده سپس چند عکس از خودشان در خارج در حال عشقوحال منتشر کردند تا حرفشان را به زلزلهزدگان و بازماندگان ثابت کنند.
طنزنویش شرق با عنوان «حرف درشت» بر این نمونه ها افزوده: آنطور که ما متوجه شدیم، خود ما آسیبمان از زلزله هشتریشتری بیشتر است. امیدوارم علاوه بر بلایای طبیعی، تاب حرفهای مردم را داشته باشیم. ایشالا.

اهمیت فرامطبوعاتی یک مطبوعه
ثمیلا رستگاری در سرمقاله اعتماد با اشاره به توقیف دو روزه کیهان و عنوان و نوشته ای که تمامی صفحه اول دیروز این روزنامه را به خود اختصاص داد به یاد آورده: توقیف کیهان و عدم انتشار آن به مدت دو روز، یک اتفاق کمنظیر بود چون معمولا وقتی قرار است با کلمات روزنامه و توقیف جملهای بسازیم قید زمانی که برایش به کار میبریم دو روز نیست. همین روزنامه اعتماد وقتی اسفند سال ٨٨ توقیف شد چند ماه طول کشید تا دوباره انتشارش از سر گرفته شود. خیلی روزنامهها بعد از توقیف شدن دیگر رنگ دکهها را ندیدند. اعضای تحریریهشان هر کدام جایی رفتند یا شغلی دیگر انتخاب کردند. توقیف دو روزه برای روزنامههای اصلاحطلب مرخصی تشویقی محسوب میشود نه تعطیلی و بیکاری و خاموشی.
نویسنده مقاله با اشاره به یادداشت مدیر کیهان که توقیف دو روزه را اقدامی ناپسند و پلشت خوانده و نوشته:
توضیح این روزنامه از اصل ماجرا که تیتر «شلیک موشک انصارالله یمن به ریاض، هدف بعدی دوبی» هم جالب است. این جمله را نقل قول از انصارالله یمن میداند و نه نظر جمهوری اسلامی. و هیاهو و جنجال بر سر این تیتر را «نمیفهمند» و خطری که برای امنیت ملی ایجاد میشود را یکسره بازی و بهانه تفسیر میکنند چرا که «انصارالله یمن که از تیترهای کیهان خط نمیگیرد».
مقاله اعتماد از اهمیت فرامطبوعاتی کیهان نوشته که باعث می شود این روزنامه با بقیه روزنامه ها فرق کند و موضعش موضع جمهوری اسلامی تلقی شود و اضافه کرده اگر بپرسید چرا کیهان اهمیتی فرامطبوعاتی دارد؟ چرا تیتر روزنامهای که تیراژ چندانی هم ندارد ممکن است امنیت ما را به خطر بیندازد؟ باید به سخن حسین شمسیان، عضو شورای سردبیری روزنامه کیهان پرداخت که گفت: «حسین شریعتمداری با حکم مقام معظم رهبری از سپاه پاسداران به موسسه کیهان آمده است. مدیرمسوول روزنامه کیهان هیچ نوع دریافتی از موسسه کیهان ندارد و تنها حقوق یک سردار سپاه را دریافت میکند».
به نوشته تحلیلگر اعتماد: وقتی فردی در چنین جایگاهی قرار دارد حرفش همسنگ حرف روزنامهنگاری مثل امثال ما نیست. حرف او اهمیتی صدچندان دارد.
نوه

کیهان در ستون طنز گفت و شنود از قول معاون اول رئیسجمهور نوشته: بیشتر خانههای تخریب شده در استان کرمانشاه متعلق به مسکن مهر بوده است و اضافه کرده که: یکی از خبرنگاران روزنامه دولتی ایران هم خطاب به آنها توئیت کرده که« خجالت بکشید! زلزله که زمان احمدینژاد نیومده، مدیریت بحران شما کجاست؟!»
نویسنده ستون طنز کیهان مانند همیشه در انتها لطیفه ای آورده: معلمی از دانشآموزش پرسید؛ بزرگ شدی میخواهی چهکار کنی؟ گفت؛ عروسی میکنم. معلم پرسید؛ منظورم این است که چه میشوی؟ گفت؛ داماد. پرسید؛ منظورم این است که چه به دست میآوری؟ گفت؛ همسر! معلم که عصبانی شده بود گفت؛ برای پدر و مادرت چه خواهی آورد؟ گفت؛ نوه!