مساله ملی

بازگشت روسیه به وحشت دوران ژوف استالین

اکونومیست این هفته با تیتر «استالینیزاسیون روسیه» در مقاله‌ای با عنوان «دیکتاتوری ولادیمیر پوتین» نوشته است:
پوتین همانطور که به این نتیجه می‌رسد قادر نخواهد بود در اوکراین برنده شود، به همان اندازه هم به سرکوب در داخل کشور روی آورده است.
وقتی ولادیمیر پوتین دستور حمله به اوکراین را صادر کرد، در آرزوی برپایی مجدد امپراطوری روسیه بود. اما برنامه‌اش به این ختم شد که وحشت دوران ژوف استالین بازگردد. این فرجام نه فقط به این دلیل بود که پوتین جابرانه‌ترین حمله بی‌جهت به اروپا را از سال ۱۹۳۹ در دستور کار قرار داد بلکه به این دلیل که او خود را در سرزمین خود تبدیل به یک دیکتاتور کرد، و تبدیل شد به استالین قرن بیست‌ویکم با دروغ، خشونت و پارانویایی که پیشتر سابقه نداشت.
برای فهم دروغ پوتین، بزرگی جنگی را که برنامه‌ریزی شده است درنظر بگیرید. رئیس جمهور روسیه بر این باور بود که اوکراین خیلی زود از پا درخواهد آمد، بنابراین او مردم روسیه را برای این حمله و سربازانش را برای این ماموریت آماده نکرده بود، در واقع او به نخبگان اطمینانی را داده بود که اصلا وجود نداشت. بعد از گذشت دو هفته وحشتناک در میدان جنگ، هنوز هم منکر این است که این جنگ می‌تواند بزرگترین جنگ اروپا از سال ۱۹۴۵ باشد. پوتین برای اینکه این دروغ همه‌جانبه ادامه یابد و پایدار بماند، تقریبا تمامی رسانه‌های مستقل را تعطیل کرده، روزنامه‌نگاران را تهدید کرده است اگر دروغ‌های او را پوشش ندهند تا ۱۵ سال زندان در انتظارشان است و هزاران معترض ضد جنگ را دستگیر کرده است. پوتین تاکید دارد که «عملیات» نظامی او در اوکراین نازی‌زدایی از این کشور است، تلویزیون ملی این کشور هم روسیه را دوباره استالینی می‌کند.
برای درک اشتهای پوتین برای تنش به نحوه روشن شدن آتش جنگ نگاه کنید. روسیه که در برنده شدن سریع‌السیر در این جنگ ناکام مانده است، در تلاش است با ایجاد گرسنگی در شهرهای اوکراین وحشت ایجاد کند و نیز کورکورانه آنها را مورد هدف قرار می‌دهد. در نهم ماه مارس او یک زایشگاه را در ماریوپل بمباران کرد. اگر او مرتکب جنایات جنگی علیه اسلاوها می‌شود، در داخل کشور هم آماده کشتار هست.
و برای درک پارانویای پوتین، نحوه اتمام جنگ را متصور شوید. روسیه قدرت شلیک بسیار بیشتری از اوکراین دارد. به ویژه در جنوب هنوز هم در حال پیشروی است. شاید هم کی‌یف پایتخت را تصرف کند. و حتی اگر جنگ ماه‌ها هم طول بکشد، باز هم سخت بتوان او را پیروز میدان دید.
فرض کنید روسیه بتواند یک دولت جدید ایجاد کند. اوکراینی‌ها همین حالا هم علیه این مهاجم متحد شده‌اند. عروسک خیمه‌شب‌بازی پوتین قادر نخواهد بود بدون حضور اشغال‌گران کشور را اداره کند، اما روسیه پولی ندارد یا نیرویی ندارد که بتواند اوکراین را محاصره کند. دکترین نظامی آمریکایی می‌گوید برای خفه کردن شورش، اشغالگران باید به ازای هر ۱۰۰۰ نفر ۲۰ تا ۲۵ سرباز داشته باشند؛ تعداد نیروهای نظامی روسیه [برای هر ۱۰۰۰ نفر] چهار سرباز است.
اگر پوتین نتواند یک دولت دست‌نشانده بر سر کار بیاورد، که کرملین هم نشانه‌های این نتوانستن را مخابره کرده است؛ پوتین مجبور است به مذاکرات صلح روی بیاورد. همین حالا هم پوتین به دنبال وادار کردن اوکراین به چنین توافقی است. علاوه بر همه اینها؛ اگر اوکراین پسا جنگ دوباره بخواهد به سمت غرب متمایل شود، پوتین چه خواهد کرد: دوباره حمله می‌کند؟
واقعیت این است که با گذشت مشخص می‌شود که پوتین اشتباه فاجعه‌باری را مرتکب شده است. او خسارت جبران ناپذیری به اعتبار نیروی نظامی قوی روسیه وارد کرد، نیرویی که ثابت شد در برابر یک ارتش کوچکِ بدمسلح شده اما با انگیزه، بسیار بی‌عرضه است. روسیه کوهی از تجهیزاتش را از دست داد و خساراتی که این کشور در عرض دو هفته بر خود وارد کرد به اندازه خسارتی بود که آمریکا از زمان تهاجم به عراق در سال ۲۰۰۳ متحمل شده است.
پوتین تحریم‌های خانمان‌براندازی را هم برای کشورش به ارمغان آورد. بانک مرکزی این کشور قادر به دسترسی به منابع مالی خود برای حمایت از سیستم بانکی نیست تا بتواند روبل را به ثبات برساند. برندهای معتبر جهانی مثل آکیا و کوکاکولا خدمات خود در این کشور را متوقف کردند. بسیاری از کالا‌ها سهمیه بندی شده است. صادرکنندگان غربی از صادرات خیلی از کالاها به این کشور سرباز می‌زنند در نتیجه بسیاری از کارخانه‌ها قادر به ادامه حیات خود نیستند. تحریم‌هایی که بر صادرات انرژی این کشور وضع شده –هرچند محدود هستند- باعث شده است منابع مالی روسیه برای خرید کالاهای مورد نیاز و واردات آنها با تهدید روبه‌رو شود.
و استالین هم همینگونه عمل کرد؛ پوتین سرمایه‌داری، بزرگترین موتور محرک مدرن سازی روسیه را، ویران کرد. این سرمایه‌داران به جای آنکه به گولاگ‌ها فرستاده شوند در حال فرار به شهرهایی چون استانبول در ترکیه و ایروان ارمنستان هستند. آنهایی هم که مانده‌اند نه آزادی بیان دارند نه آزادی عمل. این سرمایه‌داران با تورم بالا و از بین رفتن اقتصاد دست و پنجه نرم می‌کنند. در عرض فقط دو هفته آنها کشور خود را از دست دادند.
استالین در یک اقتصاد در حال رشد حکومت می‌کرد. هرچند با قتل و جنایت اما در حال ترسیم یک ایدئولوژی بود. هرچند با بی‌عدالتی، اما به هر حال امپراطوری شوروی را یک‌جا نگه داشته بود. بعد از اینکه نازی‌های آلمان به این کشور حمله کردند او برای حفظ این کشور قربانیان زیادی داد که از بیشتر از هر چیز دیگری در پیروزی در نبرد موثر بود.
پوتین هیچ کدام از این امتیازات را ندارد. او نه فقط بازنده این جنگ است بلکه مردم خود را هم فقیرتر خواهد کرد: رژیم او فاقد یک هسته ایدئولوژیک است. «پوتینیسم» ترکیبی از ناسیونالیسم و مذهب اورتدکس را برای بینندگان تلویزیون به نمایش می‌گذارد. نواحی روسیه، که ۱۱ منطقه زمانی را دربر می‌گیرد، بر این باورند که این جنگ مسکو است [نه جنگ آنها].
و همانطور که مقیاس شکست پوتین واضح‌تر می‌شود، روسیه وارد بدترین لحظه این تنش می‌شود. دو دستگی در این رژیم حالا تبدیل شده است به مارپیچی از مقصر جلوه دادن‌ها. پوتین، بیمناک از یک کودتا، به هیچ کس اعتماد ندارد و برای در قدرت ماندن خواهد جنگید. او احتمالا با هراس افکندن در دل دشمنان اوکراینی خود و ترساندن حامیان غربی‌ آنها با سلاح‌های شیمیایی یا حتی حمله اتمی، در تلاش خواهد بود روند جنگ را تغییر دهد.
دنیا باید خطر در پیش رو را محدود کند. باید با ارائه واقعیت‌ها دروغ‌های پوتین را آشکار کند. شرکت‌های فناوری غربی اشتباه کرده‌اند که کار خود را در روسیه متوقف کرده‌اند چون با این کار جریان اطلاعات را دو دستی تقدیم رژیم پوتین کرده‌اند. کشورهایی که مهاجران اوکراینی را پذیرفته‌اند مهاجران روسی را نیز باید بپذیرند.
ناتو می‌تواند با مسلح سازی دولت ولودیمیر زلنسکی و حمایت از او در مذاکرات جدی، از شدت خشونت پوتین بکاهد. همینطور می‌تواند با تحریم‌های بیشتر و عمیق‌تر بر انرژی روسیه، حتی به قیمت اقتصاد جهانی، پوتین را تحت فشار قرار دهد.
و غرب می‌تواند از جنون پوتین جلوگیری کند. ناتو باید مشخص کند که به نیروهای روسی شلیک نخواهد کرد مگر اینکه اول آنها [به ناتو] شلیک کنند. این امر به پوتین بهانه نخواهد داد که با تعیین منطقه پرواز ممنوع که به نیروی نظامی متوسل است، جنگ وسیع‌تری را پی بگیرد. البته خیلی‌ها در غرب به دنبال یک رژیم جدید در مسکو هستند، اما باید گفت که غرب به طور مستقیم در این کار دخالت ندارد. آزاد شدن، زحمتی است که روس‌ها خودشان باید بکشند.
پوتین منزوی و از نظر اخلاقی مرده است؛ زلنسکی تبدیل به مردی شجاع شده است که به مردم خود و به دنیا نیرویی تازه داده است. او آنتی‌تز پوتین است و شاید الهه انتقام او. به این فکر کنید که چه می‌شود اگر روسیه بتواند از استالین قرن بیست‌ویکم رهایی یابد.
ترجمه برای کانال و وبلاگ راهبرد: فاطمه لطفی